خلاصه داستان قسمت ۹۷ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۷ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۹۷ سریال ترکی بهار
مراسم عروسی سرن و آراز در حال شروع شدنه. افسون سرن را آماده میکنه و بر خلاف میل باطنی سرن توری بلند رو سرش میذاره سرن خوشش نمیاد و مخالفت میکنم افسون از بقیه میخواد تا نظرشونو بگن و نظر آرازو میپرسه. آراز که نمیدونه چی بگه که هیچ کدومشون ناراحت نشن از سرن تعریف میکنه و میگه که خیلی خوشگل شدی! افسون که کار خودشو کرده میره تا خودشو آماده کنه و لباسشو بپوشه. سرن کلافه است و از دخترها میخواد تا یه وقت دیگه با هم عکس بگیرن سپس از فیلمبردار هم میخواد که بره از محوطه بیرون بگیره فعلاً حالش خوب نیست. سرن با کلافگی به آراز میگه دیدی آخر کار خودشو کرد؟ این تورو هم گذاشت رو سرم! آراز میگه الان مشکلش چیه؟ خیلی قشنگتر شدی که! سرن میگه مشکل من این نیست مشکل من اینه که امروز روز عروسی منه اما نمیتونم حرفامو به کرسی بنشونم و کسی بهم اهمیت نمیده که من چی میخوام و چه جوری میخوام! آراز سعی میکنه اونو آروم کنه تا فشارش نره بالا.
چالا با تولگا سر یه میز نشستن که اورن بهشون میگه چقدر به هم میاین زوج خوبی شدین چالا دست و پاشو گم میکنه و میگه اما چیزی هنوز بین ما نیست. از طرفی پارلا میره پیش هما که هما ازش میپرسه با مادرت حرف زدی بهش گفتی که یه سوء تفاهم بوده؟ هما بهش میگه آره چطور؟ هما میگه آخه خیلی بد به همه نگاه میکنه آدم میترسه پارلا ازش میخواد تا زیادهروی نکنه اما هما بهش میگه ببخشید از مادرت هر کاری برمیاد و کارهاشو مرور میکنه. تو مراسم میگن که عاقد حالش بد شده و نتونسته خودشو به مراسم برسونه دوروک بهشون میگه من میتونم عاقد بشم اما آنها مراسمو گرم میکنند تا عاقد جایگزین برسه. وقتی به مراسم میاد آراز و سرن میرن به جایگاه و همه تشویقشون میکنند. آنها بالاخره با همدیگه ازدواج میکنن و آهنگ دو نفر زده میشه و از عروس دوماد میخوان تا تنهایی با هم برقصن. حین رقص سرن به آراز میگه از اینکه الان مرکز توجه همهایم واقعاً بدم میاد و دارم عصبی میشم! آراز اونو آروم میکنه و میگه چیزی نیست الان تموم میشه سپس از مادر و پدر عروس و داماد میخوان تا بیان تو پیست رقص. بهار از اینکه با تیمور داره میرقصه عصبیه و خودشو کنترل میکنه، رنگین هم با دیدن اونا حرص میخوره….