خلاصه داستان قسمت ۷۶ و ۷۷ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷۶ و ۷۷ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۷۶ و ۷۷ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۷۶ و ۷۷ سریال ترکی داستان یک شب

جان افزا و ماهر به دنبال بحث و دعوای شب گذشته با هم هنوز قهرن که بعد از رفتن ماهر به سر کار جان افزا با اوزان کسی که تازه فهمیده برادرشه قرار می‌ذاره تا با همدیگه صحبت کنند‌. ثریا وقتی میره خونه آنها هرچی زنگ می‌زنه می‌بینه کسی درو باز نمی‌کنه او به ماهر زنگ می‌زنه و خبر میده که ماهز از اینکه جان افزا خونه نیست جا می‌خوره که بهش چیزی نگفته او به تلفنش زنگ می‌زنه که مردی برمی‌داره و میگه من راننده تاکسی‌ام این گوشی تو ماشین من جا مونده ماهر بهش میگه گوشیو برای کلانتری بفرسته و خودش بگه که همسرشو کجا پیاده کرده سپس به سمت اصطبلی که جان افزا با اوزان قرار گذاشته راهی میشه. سودا با عفت رو اسکله قرار گذاشته و اونجا باهاش بحث و دعوا می‌کنه که چرا بهش دروغ گفتن که فرمان پسرشونه؟

چطور تونستین منو به یک آدم بی‌اصل و نسب بدین؟ سپس حسابی عصبی شده و بهش میگه که بچه‌اشم مرده و می‌دونه که افسانه معشوقه شوهرش بوده تو اوج عصبانیت تعادلش به هم می‌خوره و میفته تو دریا. سودا شنا بلد نیست داره غرق میشه و عفتم شنا بلد نیست و نمی‌تونه اونو نجات بده و هرچی صدا می‌زنه که یه نفر بیاد برای نجاتش می‌بینه کسی اونجا نیست او ترسیده و به سمت عمارت میره. ماهر میره پیش جان افزا و باهاش دعوا می‌کنه که با کسی که هنوز نمی‌شناسستش چرا اومده همچین جایی؟! بعد از کمی سرزنش کردن برمی‌گردن سمت خونه و تو مسیر باهم کل کل میکنن.

آنها با هم قهرن که شب کورشاد به جان افزا زنگ می‌زنه و میگه برادرت برای فردا شب ما را دعوت کرده خونه اش به ماهر هم بگو جان افزا بهش میگه بهش میگم ولی فکر نکنم بیاد اگه نیومد خودم میام. ماهر از این که جان افزا ازش می‌خواد با خانواده قاتل پدرش بشینه سر یه میز و غذا بخوره عصبی میشه و باهاش بحث می‌کنه. آخر شب آنها با همدیگه آشتی می‌کنند و فردای آن روز ماهر برای دلجویی از جان افزا اونو می‌بره به اصطبل تا سوارکاری کنه اونجا بهش میگه که منم باهات میام به مهمونی برادرت تا بشناسمش او خوشحال میشه. فاطمه مادر واقعی فرمان به عمارت رفته و با عفت تو حیاط صحبت می‌کنه و میگه برای اینکه کسی از قضیه چیزی نفهمه باید بهم کمک کنی منو وارد این عمارت کنی جایی ندارم واسه موندن!

اون اول مخالفت می‌کنه اما فاطمه فیلم پرت شدن سودا داخل دریا را بهش نشون میده عفت جا خورده و میگه من کاری نکردم خودش تعادلش به هم خورد افتاد! فاطمه میگه کی باور می‌کنه؟ ثریا پسر بچه‌ای را که تو کوچه خیابون دیده و بهش گفته مادر پدر نداره با خودش برده به عمارت پلیس به اونجا اومده سراغ ثریا به جرم بچه دزدی. ثریا میگه اونا خانواده نداشتن آوردم تا کمکشون کنم اما پلیس میگه اینا خانواده دارن و مادر یکیشونم حالش بد شده تو بیمارستانه. ثریا جا می‌خوره. عاصف به ماهر زنگ می‌زنه و این خبرو میده ماهر به جان افزا که با بقیه رفتن خونه اوزان بهش میگه باید بریم….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا