خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی داستان یک شب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعههای تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.
قسمت ۶۳ سریال ترکی داستان یک شب
ماهر میخواد به سمت سلیم حمله کنه که سلیم میگه بهم گفته بودی من سگ کی باشم که با جان افزا سر یه میز بشینم یادته؟ ماهر میخواد بزنتش که کشورشان جلوشو میگیره و میگه اونم الان همینو میخواد به خودت مسلط باش! بعد از رفتن سلیم ماهر جان افزارو سرزنش میکنه به خاطر اینکه بازم ازش مخفی کاری کرده و سرخود عمل کرده از طرفی اونا با کورشاد هم بحث میکنن که گلزار بهشون میگه نمیخواد نگران باشین اومده بودم تا تموم کنم و بگم نباید دیگه همو ببینیم و میره. رشید فهمیده که به جای مواد آرده و حرص میخوره که ساواش بهش میگه من میدونم موادها کجان و لرد کیه بهت میگم به یه شرط او میگه چه شرطی؟ ساواش میگه که بعدش جان افزارو بدی به من او جا میخوره و میگه باشه بگو حالا مواد کجاست؟ ساواش میگه تو خونه و لرد ماهره کورشاد داره با ماهر همکاری میکنه رشید میگه حدس میزدم ولی دوست داشتم واقعیت نداشته باشه حالا که دارن بازیم میدن منم بازیشون میدم.
عاصف با عصبانیت افسانه را از خونه بیرون میکنه فرمان میگه اگه از بچه ام دور بشم خودکشی میکنم! عاصف میگه بکن و به کارش ادامه میده. فرمان وسایلشو جمع میکنه و از خونه بیرون میخواد بره که سودا میگه کجا؟ او میگه یکی از انبارها آتیش گرفته میرم اونجا بهش رسیدگی کنم و میره. تو حیاط عاصف بهش میگه باشه برو ولی اینو بدون پاتو بزاری بیرون تمام کارتات مسدوده ببینم بی پولیتم اون زن دوست داره یا نه فرمان سپس میره. شب ماهر و جان افزا باهم تصمیم میگیرن که یه خونه باهمدیگه انتخاب کنن واسه روز ولنتاین که تولد ماهر هم هست سپس خونه را پیدا میکنن و رزرو میکنن. دو روز بعد، روز ولنتاینه و صالح با ماهر حرف میزنه درباره اینکه چجوری پیشنهاد ازدواج به سارا بده. جان افزا داره خونه ای که اجاره کردنو به ثریا نشون میده که از خدمه میان و به جان افزا خانم میگه آقا ماهر واستون سورپرایز داره سپس میرن دم در که میبینن واسه جان افزا ماشین خریده او حسابی خوشحال میشه و فقط سودا حسادت میکنه میره داخل…