خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی داستان یک شب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعههای تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۶۲ سریال ترکی داستان یک شب
ماهر و جان افزا پیش پاکیزه خانم رفتن و اونجا جان افزا میگه ما مشکلون اینه که اصلا نمیتونیم تنها بشیم با خانواده شوهرم زندگی میکنیم ماهر از اینکه زندگی خصوصیشونو داره میگه بهم میریزه و بعد از چند دقیقه مأمورها به داخل میان و اونو دستگیر میکننو میبرن ماهر جان افزارو دعوا میکنه که چرا زندگی خصوصیشونو گفته صداشون ضبط شده! جان افزا جا میخوره. سودا به خونه میره و به خانم های عمارت عکس سونوگرافیو نشون میده و میگه که میدونین مال کیه؟ یادگار کیه که اسمش روشه؟ این عکس چرا باید تو اتاق ما باشه آخه؟ ثریا میگه بسپار به ماهر سریع پیداش میکنه عفت و گلزار که میدونن قضیه چیه جا خوردن. عفت وقتی با فرمان تنها میشه بهش میگه هرچی سریعتر اون زنو بفرست بره نباید اینجا باشه فرمان میگه نمیتونم! نمیتونم از بچه مو عشقم دور باشم! عفت میزنتش و میگه بی حیا! با چه عنوانی میخوای نگهش داری اینجا؟ فرمان میگه هوو، عفت جا میخوره. کورشاد شبانه آدمهای رشیدو تعقیب میکنه و متوجه میشه که محل جنسا کجاست او تمام جنسارو با آرد جابجا میکنه. آصف با ماهر شب تو اتاق کارش صحبت میکنه درباره اینکه مغازهای که سرخود برای جان افزا گرفته هیچ پولی ازش در نمیاد و الکی هزینه کرده، ماهر میگه میدونم فقط برای اینکه جان افزا حالش خوب باشه و کاری که دوست داره را انجام بده اونجارو گرفتم جان افزا حرفاشونو میشنوه و با ناراحتی به اتاقش میره.
فردای آن روز ماهر برنامه دوربین مداربسته را رو لپ تاپش ریخته و فیلمهای چند روز اخیر را میبینه و متوجه میشه که یه نفر اونجا بسته برای جان افزا آورده و بوآج صاحب کافه رستوران نزدیک اونجا روز پیش رفته پیش جان افزا اونجا باهاش حرف میزده او کلافه میشه. بعد از رفتن ماهر جان افزا به خاطر حرفهایی که آصف و ماهر با همدیگه میزدند زنگ میزنه به آیهان کسی که کارتشو بوآج واسش آورده بود برای همکاری. زنی تلفنو جواب میده و خودشو دستیار آیهان معرفی میکنه او با توجه به دستور سلیم باهاش عصر قرار میذاره تو رستوران. ماهر و صالح در حال برنامهریزی برای روز ولنتاین هستند که شماره ای ناشناس عکس جان افزارو در رستوران برای او میفرسته ماهر جا میخوره و هرچی به اون شماره زنگ میزنه کسی جواب نمیده. ماهر از طریق سیگنال گوشی جان افزا به اونجا میره آصف فهمیده که فرمان با افسانه در ارتباطه و وقتی میره خونه میبینه فرمان و عفت تو اتاق افسانه هستند و همونجا سیلی محکمی به فرمان میزنه. جان افزا تو رستوران پدرش و گلزارو میبینه که با همدیگه سر میز نشستن و حرف میزنند او جا خورده و میخواد بره پیششون که همون موقع سلیم از راه میرسه و دستشو میگیره و ازش میخواد سر میز بشینه. جان افزا سعی میکنه دستشو بیرون بیاره که همان موقع ماهر از راه میرسه و جان افزارو صدا میزنه او جا میخوره….