خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۵۴ سریال ترکی داستان یک شب

تو خونه وقتی حرف از مغازه جان افزا میشه سودا وقتی می‌فهمه که عاصف خان مغازه گرفته واسش از شدت شوک و عصبانیت از حال میره فرمان میره بالا سرش و هرچی صداش می‌زنه می‌بینه بیهوش شده. ماهر خودشو رسونده به رستورانی که جان افزا اونجاست و اون پیرمرد مشکلشو واسش تعریف می‌کنه ماهر میگه اشکالی نداره من کمکت می‌کنم سپس با گروهش نقشه‌ای می‌کشند تا اون مرد کلاهبردار را دستگیر کنن. جان افزا با دیدن ماهر تو پارک که داره خوراکی می‌فروشه جا می‌خوره و میره سمتش که صالح بهش خبر میده جان افزا دیدتت الان میاد پیشت فقط حواست باشه نقشه لو نره. ماهر با دیدن او کلافه میشه و میگه تو اینجا چیکار داری؟ او بهش میگه که توی ماموریتیم بعد از کمی صحبت کردن سوژه متوجه رفتارهای غیر عادی جان افزا و بقیه میشه و از اونجا می‌خواد بره که مامورهای ماهر موفق میشن اونو دستگیر کنند. ماهر به اون پیرمرد خبر میده که شما فقط باید بیاین کلانتری برای ثبت اظهاراتتون او قبول می‌کنه.

آنها وقتی به خونه برمی‌گردند ماهر به جان افزا میگه که تو اتاق خودمون غذامونو بخوریم او قبول می‌کنه و به خدمه اطلاع میده. سودا حرص می‌خوره و میگه مثل خانواده سلطنتی‌ها برخورد می‌کنند! وقتی ماهر تو اتاق تنها میشه فرمان میره پیشش و میگه چیکار کنم منو تحت فشار گذاشتن یا میگمن باید افسانه رو از عمارت بیرون کنم یا سودا همه چیزو بدونه و بهش بگم! ماهر میگه من هیچ کمکی نمی‌تونم بهت بکنم بلاییه که خودت سر خودت آوردی! مادربزرگشون میره پیششون و ازشون می‌خواد تا با پدربزرگشون صحبت کنن که اونو طلاق نده و زندگی چند سالشون از هم نپاشه. شب صالح با سارا رفتن بیرون برای خوش گذرونی که صالح برنامه تیراندازی با تفنگ بادی تو ساحل چیده از اونجایی که سارا تیراندازی بلد بود سربلند از مسابقه بیرون میاد اما حواسش پرت میشه و به باسن صالح هم شلیک می‌کنه او حسابی دردش می‌گیره و به سمت بیمارستان میرن. از طرفی ماهر هم کمرش گرفته و جان افزا در حال ماساژ دادن کمرش با روغنه که سارا به جان افزا زنگ می‌زنه و خبر میده که اونا از این اتفاق خنده‌شون گرفته….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا