خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۴۹ سریال ترکی مروارید سیاه
غزال با وورال حرف میزنه و بهش میگه که اون فیلمی که سعی میکنی از همه مخفیش کنی دست منه میدونم با ناز چیکار کردی و چجوری کشتیش! اگه میخوای دست کسی نیوفته و همه از این موضوع باخبر نشن باید منو طلاق بدی! اونم تو یه جلسه! وورال میگه چجوری اینقدر عوض شدی؟ او میگه از خودت یاد گرفتم فهمیدم با تو باید مثل خودت رفتار کرد! الان که من از اینجا میرم به وکیل خبر میدی تا کارارو انجام بده و تو یه جلسه کارو تموم میکنیم. او موقع رفتن غزال ازش خواهش میکنه تا تنهاش نذاره و کنارش بمونه اما غزال میگه من خیلی وقته تورو ترک کردم و از اونجا میره به سمت خونه عزیز پیش مادرش. ملک از دیدنش خوشحال میشه که غزال بهش میگه مامان تموم شد همه چی ملک جا میخوره و میگه واقعا میگی؟ نمیزنه زیر حرفش؟ غزال میگه نه با هم حرف زدیم الان وکیل میاد تا کارارو انجام بده اون موقع دیگه خودت باور میکنی انها از خوشحالی همدیگرو بغل میکنن که همان موقع کنعان به اونجا میاد و با دیدن غزال ازش میپرسه که تو چرا هنوز اینجایی؟ الان شوهرت نگران میشه دیر نکردی؟! غزال بهش میگه من دیگه اینجا میمونم برنمیگردم کنعان جا میخوره و میگه یعنی چی؟ ملک بهش میگه داره از وورال جدا میشه کنعان شوکه شده که همون موقع با اومدن عزیز بحث کلاً عوض میشه و میرن به پیشوازش
آنها سر میز شام میشینن و با خوشحالی برگشتن عزیز را جشن میگیرن. فردای آن روز غزال رفته با وورال به دادگاه اونجا از همدیگه جدا میشن و غزال با خوشحالی بیرون میاد. وقتی میخواد سوار ماشین بشه او بهش میگه هر وقت هرجا مشکلی پیش اومد به کمکم احتیاج داشتی لازمه فقط بهم بگی او لبخند میزنه و از اونجا سریعاً میره. غزال کنار دریا نشسته و به خودش میگه به کمک ناز تونستم خودمو نجات بدم اما به خاطر قولی که دادم نمیتونم چیزی که میدونمو به پدرم بگم و بهش کمک کنم، و خودشو آروم میکنه! ابرو تو شرکت از سینان میفهمه که وورال از غزال جدا شده او شوکه شده و از این وضعیت که کنعان بره با غزال به هم میریزه سپس وقتی به اتاق وورال میره تا برای سینان و وورال قهوه ببره میگه که خوب شد که از غزال جدا شدی و از غزال بد میگه که وورال عصبی میشه و میخواد بهش حمله کنه! که رو به سینان میگه این یه موزماریه که زندگیتو به آتیش میکشه اگه میخوای زندگیتو به باد نده بیرونش کن از زندگیت! هرچه سریعتر! و میره. دافنه به اونجا میاد و میگه اینجا چه خبره؟!…