خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۴۸ سریال ترکی مروارید سیاه
خبر حمله کردن به عزیز و زندان به گوش همه میرسه و آنها حسابی استرس میگیرند و ناراحت میشن ملک میگه من باید برم عزیزو ببینم اما کنعان جلوشو میگیره و میگه اجازه نمیدن به نامه دادستان احتیاج داریم و سعی میکنه ملکو آروم کنه. فردای آن روز قنبر به وورال خبر میده کسی که فرستاده بودیم تو زندان عزیزو بکشه موفق نشده و خودش زخمی شده او عصبی میشه و میگه اگه اون دهن باز کنه و اسم منو بگه چی؟ و با عصبانیت از خونه میره. احمد برادر کنعان پیش بقیه میره و بهشون میگه که امروز میرم خودمو تسلیم میکنم میگم که کار من بوده مرگ جانان خانم همگی جا میخورن سپس احمد ازشون میخواد که مراقب خودشون باشن سپس با کنعان به سمت کلانتری راهی میشن. احمد به جرم خودش اعتراف میکنه و رئیس پلیس به سینان زنگ میزنه و بهش خبر میده که قاتل اصلی جانان خانم امروز خودشو اومد تسلیم کرد سینان وقتی میفهمه قاتل اصلی احمد چلبی برادر کنعان بوده به هم میریزه و میره این خبرو سریعا به وورال میده او از شنیدن این خبر حسابی عصبی میشه و به سمت کلانتری راهی میشن.
وقتی اونجا میره با دیدن کنعان و غزال باز بیشتر به هم میریزه و با کنعان دعوا میکند که کنعان مشتی تو صورتش میزنه غزال اونارو جدا میکنه و به وورال میگه بس کن! وورال به غزال میگه باید با همدیگه حرف بزنیم غزال میگه تو خونه صحبت میکنه منم باهات حرف دارم و از اونجا میره به سمت رستوران. تو رستوران به مادرش فلشی که توش فیلم به قتل رسیدن ناز هست را بهش میده و میگه اگه بلایی سرم اومد اینو بده به پلیس ملک میترسه و میگه یعنی چی؟ غزال میگه نترس چیزی نمیشه فقط گفتم اگه بلایی سرم اومد میخوام از وورال جدا بشم ملک خوشحال میشه و میگه اون چه جوری راضی میشه؟ او میگه تلاشمو میکنم تازه یه خبر خوب دیگه هم دارم اون اصلاً حتی به من دستم نزده دکتر رفتم فهمیدم ملک هم به خاطر دروغ وورال و تمام اتفاقاتی که سر غزال اومده ناراحته هم برای این خبر خوشحال. ابرو با فهمیدن تسلیم شدن احمد میره کلانتری و بهش میگه منتظرت میمونم اما وقتی به خونه میره شروع میکنه از خوشحالی رقصیدن و نفسی راحت میکشه. عزیز به هم سلولیش که جونشو نجات داده میگه من جونمو بهت مدیونم از این به بعد هر کاری داشتی هر چیزی خواستی باید به خودم بگی او اول چیزی ازش نمیخواد اما بهش میگه من یه خواهر دارم که وقتی افتادم زندان تو این جامعه تنها مونده ازت میخوام ازش محافظت کنی عزیز میگه خیالت راحت از اینجا که برم میرم سراغش میبرم پیش خودم خواهرت مثل خواهر خودم میمونه….