خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی‌ وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می‌ کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman  و….

قسمت ۴۵ سریال ترکی مروارید سیاه

قسمت ۴۵ سریال ترکی مروارید سیاه

کنعان از کمال میپرسه اسلحه عزیز دست تو بوده! و ابرو که اومده اونجا استرس داره که او چیزی نگه. کمال میگه نمیدونم دست من بود ولی نمیدونم کی اومده یواشکی برداشته کنعان باهاش دعوا میکنه و میگه باید هرجور که شده بی گناهی عزیز ثابت بشه و از زندان بیرون بیاد! و از اونجا میره. ایرماک وقتی ماجرای ازدواجشو به وورال میگه او دعواش میکنه که ایرماک ماجرای مرگشو میگه که داره میمیره وورال ناراحت میشه و بهم میریزه و میگه میبرمت هرجا که باید تا درمان بشی! ایرماک بهش میگه من فقط خسته ام میخوام خوشبخت بشم وورال قبول میکنه و میگه پس همینجا زندگی میکنین به کنعان خبر بده بیاد همینجا او قبول میکنه. کنعان وقتی با چمدان میاد اونجا جلوی در ساختمان با غزال روبرو میشه و باهم درباره عزیز حرف میزنن و کنعان میگه خیالت راحت من قاتلو پیدا میکنم و اونو میارم بیرون. شب همه سر میز جمع شدن و وورال از دست پخت غزال تعریف میکنه و میگه که همه رو غزال درست کرده، همه تشکر میکنن ازش و تعریف میکنن از دست پختش.

آخر شب غزال به ژاله زنگ میزنه و با ناراحتی و گریه میگه نمیدونی چقدر اینجا واسم سخت داره میگذره کنعان امروز ازدواج کرده اینجا دیگه میمونه واقعا دارم خفه میشم اینجا! ژاله میگه یکم دیگه صبر کن زود میارمت بیرون. قنبر فرار کرده و میره پیش وورال که او با دیدنش میگه چجوری ولت کردن؟ چی گفتی بهشون؟ او میگه نه چیزی نگفتم قیافه مو ببین! تازه خودم فرار کردم وورال میگه خوبه و ازش میخواد تا خودشو گم و گور کنه. غزال از ژاله میخواد تا قنبرو تعقیب کنه چون مطمئنن چیزیو داره مخفی میکنه. ژاله میوفته دنبال قنبر و متوجه میشه که میره پیش کسی و بهش پول میده و از اونجا میره. ژاله به غزال زنگ میزنه و گزارش میده. ملک میره به بازداشتگاه و عزیزو میبینه و باهاش حرف میزنه سپس بهش میگه اومدم بگم نمیخوام دیگه عقب بندازم اومدم بگم هرچقد که طول بکشه منتظرت میمونم! و انگشتری که عزیز توپراک واسش خریده بود را میندازه دستش….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی مروارید سیاه + تصویر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا