خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۴۴ سریال ترکی مروارید سیاه
کنعان با ایرماک رفتن برای عقد رسمی قبلش کنعان ماجرای عزیزتوپراکو میگه که دستگیرش کردن و بهش میگه که اون این کارو نکرده من میشناسمش میتونی به من اعتماد کنی! سپس میرن و باهمدیگه عقد میکنن که ایرماک حسابی خوشحال میشه. غزال با ژاله قرار گذاشته و بهش میگه که من باعث شدم عزیر توپراک دستگیر بشه او جا میخوره و میگه چی؟ واسه چی؟ غزال میگه اون وورال مجبورم کرد و ماجرارو بهش میگه که ژاله میپرسه خوب چرا کنعانو نگفتی؟ او میگه نمیشد به خاطر ایرماک! ژاله میگه که نباید انقدر به فکر اونا باشه تنها کسی که الان میتونه خوب بهت کمک کنه و پدرتو آزاد کنه کنعانه برو بهش بکو. غزال به کنعان زنگ میزنه و باهاش قرار میزاره. غزال وقتی میره اونجا به سمت کنعان میره که وورال بهش زنگ میزنه و میگه میدونم کجایی باید بگم که اگه بهش چیزی بگی میکشمش کسی هست که روش نشونه گرفته! غزال استرس میگیره و از اونجا میخواد بره که کنعان میبینتش و میگه کجا میری؟ منو ندیدی؟ او میگه نه ندیدم باید فعلا برم بعدا حرف میزنیم کنعان میگه یعنی چی؟
منو کشوندی اینجا بعد میگه الان نمیتونیم حرف بزنیم؟ غزال میره عقب و بهش میگه که نزدیکش نشه کنعان از رفتارش جا خورده و میگه چرا اینجوری میکنی؟ غزال از اونجا میره که آدمهای وورال جلوشو میگیرن و میگن که آقا وورال منتظر شماست آنها غزال را به کشتی وورال میبرن. که او با دیدن اون کشتی یاد همون شب کذایی میافته و به هم میریزد. تو کشتی وورال بهش گردنبند مروارید سیاهو نشون میده و میگه باید انتخاب کنی یا این گردنبندو میندازی تو دریا و همیشه از دستش میدی یا مثل زن و شوهرهای واقعی میشیم! غزال میگه این امکان نداره نشدنیه اما وقتی اصرار اونوک میبینه و میگه از همین الان باید شروع کنیم گردنبندو علی رغم میل باطنیش تو دریا میندازه. قفس با کنعان صحبت میکنه و میگه چیزهایی هست که هیچ کدوممون ازش خبر نداریم که چه اتفاقی افتاده آخرین بار عزیز توپراک اسلحه شو داد به کمال کنعان جا میخوره و میگه نه این امکان نداره! کمال نمیتونه همچین کاری کرده باشه!….