خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی حیاط + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی حیاط را برای طرفداران این سریال قرار داده ایم. ما را تا پایان این پست همراهی کنید. سریال ترکی حیاط (Avlu)، درامی جنایی و پرکشش از تلویزیون ترکیه، با هنرنمایی بازیگران مطرح، داستانی تیره و نفس گیر را به تصویر می کشد. این سریال، با محوریت شخصیت دنیز، زنی تحصیل کرده و قربانی خشونت خانگی که به اتهام قتل همسرش راهی زندان زنان می شود، روایتی از بقا، مقاومت و بازیابی هویت را در دل یک زندان مخوف به نمایش می گذارد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Demet Evgar, Ceren Moray, Nursel Köse, Çagdas Onur Öztürk, Ayça Damgaci, Kenan Ece, Çigdem Benli, Ümmü Putgül, Saniye Samra, Hüseyin Turunç, Berna Eker, Görkem Mertsöz, Deniz Can Aktas
قسمت ۳ سریال ترکی حیاط
قدرت از انفرادی پیش بقیه رفته که موقع خوردن صبحانه تو سلف همه نشستن و قدرت از دنیز می‌خواد تا واسش چای بریزه. دنیز چای می‌ریزه اما قدرت بهش میگه که خیلی پررنگه بره عوض کنه دنیز یاد برخورد هاکان شوهرش باهاش میفته که مدام سرش غر می‌زد و از چای ریختنشم ایراد می‌گرفت. دنیز عصبی میشه و برمی‌گرده با عصبانیت قدرتو نگاه می‌کنه و بهش میگه برات نمی‌ریزم خودت برو بریز قدرت جا می‌خوره و بهش میگه این جرات از کجا میاد که با من اینجوری حرف می‌زنی؟ سپس به حالت تمسخر به بقیه میگه اینو واسه چی انداختن زندان؟ پول سالن آرایشگاهشو نداده؟ همگی می‌خندن که دنیز بهش میگه برای اقدام به قتل اینجام، الانم خودت برو چایتو بریز و از اونجا میره. بعد از تموم شدن تایم صبحانه قدرت به همدستاش میگه یه نقشه کشیدم که به حساب اون آزرا برسم او اسپری رنگی به یکی از آدماش میده و میگه موقع اجرا کردن نقشه میری رنگ می‌زنی به دوربین‌های زندان و به دو نفر دیگه میگه باید برین اون دختر تازه اومده دنیز دمیر را به حسابش برسین در حد چند تا خط تا حساب کار دستش بیاد، آزرا هم با خودم.
زمان هواخوری می‌رسه و همه میرن تو حیاط اونجا قدرت با آدماش شلوغکاری می‌کنن و با آزرا و همگروهی‌های او درگیر میشن. مامورین زندان به هم می‌ریزن و گزارش میدن تا نیرو برای کمک بیان. نهال و مامورهاش به داخل زندان میرن تا آنها را از همدیگه جدا و جو را آروم کنند زنی تو زندان که به همراه دخترش اونجاست میره پیش دنیز و دخترشو پیش او می‌سپاره و میگه مراقبش باش نذار از اینجا بیاد بیرون تا وضعیت سفید بشه. دنیز با اون دختر بچه صحبت می‌کنه و سعی می‌کنه اونجا نگهش داره اما بعد از چند دقیقه او بی‌تاب مادرش میشه و از سلول بیرون میره دنبال مادرش. دنیز دنبالش میره تا جلوشو بگیره و برگردن به سلول از طرفی دوتا از افراد قدرت دنبال دنیز هستند تا اونو زخم می‌کنند. دنیز تو راهرویی می‌پیچه که یک دفعه پاش به یه چیزی گیر می‌کنه و می‌خوره زمین و وقتی به خودش میاد می‌بینه نهال رئیس زندان زخمیه و افتاده رو زمین و اونم بالا سرش نشسته همه جمع میشن و فکر می‌کنن کار دنیز هستش.…
