خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۳۷ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۳۷ سریال ترکی داستان یک شب

جان افزا برای حرص دادن ماهر میگه من میخوام برم خرید او قبول میکنه و کارت بانکیشو بهش میده. جان افزا از هرچیزی که خوشش میاد میخره و با مادر ثریا میره آرایشگاه و حسابی به خودشون میرسن ماهر از پیام تراکنش ها حسابی جا خورده و به دوستش میگه دارم دیوونه میشم! ببین چقدر داره خرید میکنه! و غر میرنه. اهالی عمارت در حال ترشی درست کردنن که باغبان میاد و میگه خانم ها میاین یه لحظه کمک جان افزا خانم خرید کردن باید ببریم تو اتاقشون عفت میگه خوب به آدم های دم در بگین ببرن او میگه خریدا زیادن اونا کافی نیستن همگی به دم در میرن که سودا و گلزار و عفت با دیدن خریدهای جان افزا جا خوردن و میگن چخبره؟ سودا میگه این دختر به زودی ثروت ییلمازارو تموم میکنه عفت به جان افزا میگه یخورده زیاد خرید نکردی؟ او میگه نه هرچیزی که لازم داشتمو خریدم او به کاناپه اشاره میکنه و میگه اینم لارم بود؟ او میگه میخواستم اتاقم به سلیقه خودم باشه و به داخل میرن. سودا به گلزار میگه حتما یه چیزی هست وگرنه مامان عفت چجوری یهو انقدر عوض میشه و به اون دختر چیزی نمیگه! کورشاد پیش مادرش میره و میگه به دعات احتیاج دارم مادر!

من از امروز برای دولت کار میکنم تا اون عوضیایی که منو به این راه کشوندن دستگیر بشن او حسابی خوشحال میشه و ازش میپرسه نگفتی اون بوریس کیه! کورشاد میگه رئیس رشید مادرش شوکه میشه. ماهر به خونه میره که از دیدن خریدها شوکه شده و وقتی جان افزارو میبینه از تغییرش جا میخوره سپس در حال حرف زدنن که خبر میدن شام آماده ست و میرن سر میز شام. موقع خواب جان افزا لباسی که ماهر واسش خریده بود را میپوشه که ماهر باهاش بحث میکنه و ازش میخواد بره یه چیز دیگه بپوشه جان افزا حرف های دلشو میزنه و سعی میکنه دلشو دوباره به دست بیاره اما موفق نمیشه و در آخر جان افزا میگه باشه دیگه تلاشم نمیکنم دیگه یه دیوار میکشم بینمون و میره میخوابه. ماهر بعد از کمی فکر کردن میره کنارش میخوابه اما صبح بیدار میشه میبینه جان افزا رفته رو کاناپه. قاتلی که سلیم کرایه کرده رفته دنبال ماهر. سلیم هم با راننده اش به لوکیشن اونا میره وقتی میرسه میبینه ماشین توقف کرده و خیلی وقته وایساده وقتی میره جلو میبینه قاتل بیهوشه و ماهر اونجا نیست او عصبی میشه و میره تو ماشین میشینه که وقتی میخواد پیاده بشه میبینه درها قفله ماهر به گوشی قاتل زنگ میزنه و میگه که فهمیده کار اون بوده و از اونجا میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا