خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۳۵ سریال ترکی داستان یک شب

عفت وقتی با عروسش گلزار درباره فرزند خوانده بودن فرمان صحبت می‌کنه چون افسون که از اونجا در حال رد شدن بوده حرفاشونو می‌شنوه و شوکه می‌شه. عفت اونو می‌بینه و ازش می‌خواد تا سر جاش وایسه و بگه چیا رو شنیده اما او که به اتاقش رفته بهشون میگه من چیزی نشنیدم آن دو نفر به جان افزا فشار میارن تا بهشون بگه چی شنیده و به کسی نباید چیزی بگه آنها جانفزا را تحت فشار می‌ذارن که او از تراس پرت میشه تو حیاط رو قسمت پرهایی که برای بالش و لحاف  گذاشتن. ثریا که تو حیاط بود با دیدن این صحنه سریعاً میره و می‌بینه که جانافزاست و سریعا به ماهر زنگ می‌زنه. سلیم یکی از آدم‌هاش میره پیشش و میگه طبق گفته‌تون بمبی زیر ماشین ماهر کار گذاشتیم اونم الان تو پارکینگه داره میره سوار ماشین بشه ماهر تا می‌خواد استارت بزنه تلفنش زنگ می‌خوره که ثریا بهش میگه جان افزا از تراس افتاده تو حیاط سریع بیا ماهر سری به خانه میره. آنها زنگ می‌زنن به آمبولانس و سریعاً جان افزا را به بیمارستان می‌رسونن همگی به اونجا میرن و منتظر خبری از جان افزا هستند، عفت و گلزار تو خونه استرس دارند و به همدیگه میگن اگه بلایی سرش بیاد چی؟ اگه به هوش بیاد و بگه ما باعثش شدیم چی؟ عفت میگه نمی‌دونم واقعاً.

بعد از رسیدگی به جان افزا ماهر میره پیشش و باهاش شروع می‌کنه به صحبت کردن و بهش میگه که تو باید هرچه سریعتر به هوش بیای و با خودش صحبت می‌کنه و میگه اگه از دستت بدم چی؟ سپس شروع می‌کنه به دعا کردن. جان افزا ماهر را صدا می‌زنه که او سریعاً به دکتر خبر میده که به هوش اومد اسممو صدا کرد. بعد از معاینه به بخش منتقلش می‌کنن. ماهر میره خونه تا برای جان افزا لباس بیاره، اونجا می‌بینه که لباساشو جمع کرده بوده و یه یادداشتم براش گذاشته بوده و می‌خواسته کلاً بذاره بره.بعد از برداشتن لباس میره به بیمارستان با عفت و مادرش ثریا. او با دیدن عفت بهش زل می‌زنه وقتی ازش می‌پرسن که چه جوری از اونجا افتاد یادش میاد که عفت هولش داد اما میگه رفته بودم هوا بخورم پایینو دیدم سرم گیج رفت افتادم عفت نفسی راحت می‌کشه. بعد از رفتن آنها و تنها شدن ماهر با جان افزا او از ماهر می‌خواد چون از مرگ برگشته دوباره از اول با همدیگه شروع کنن اما ماهر میگه حرفات تو خونه سلیم غیر قابل هضمه واسم و درباره این موضوع کمی بحث می‌کنند که سلیم واسه جان افزا گل فرستاده که ماهر با خوندن نوشته عصبی میشه. سلیم با یه قاتل اجاره‌ای صحبت می‌کنه تا ماهر را بکشه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا