خلاصه داستان قسمت ۳۱ و ۳۲ سریال ترکی حیاط + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱ و ۳۲ سریال ترکی حیاط را برای طرفداران این سریال قرار داده ایم. ما را تا پایان این پست همراهی کنید. سریال ترکی حیاط (Avlu)، درامی جنایی و پرکشش از تلویزیون ترکیه، با هنرنمایی بازیگران مطرح، داستانی تیره و نفس گیر را به تصویر می کشد. این سریال، با محوریت شخصیت دنیز، زنی تحصیل کرده و قربانی خشونت خانگی که به اتهام قتل همسرش راهی زندان زنان می شود، روایتی از بقا، مقاومت و بازیابی هویت را در دل یک زندان مخوف به نمایش می گذارد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Demet Evgar, Ceren Moray, Nursel Köse, Çagdas Onur Öztürk, Ayça Damgaci, Kenan Ece, Çigdem Benli, Ümmü Putgül, Saniye Samra, Hüseyin Turunç, Berna Eker, Görkem Mertsöz, Deniz Can Aktas

قسمت ۳۱ و ۳۲ سریال ترکی حیاط
دنیز تو اتاقش مدام در حال گریه کردن و خودخوریه که دودو میره پیشش و ازش میخواد تا خودشو جمع و جور کنه چون باید مسبب این بلارو پیدا کنه و وقتی یه نفر مادر میشه حتی با از دست دادن فرزندش بازم یه مادره باید خودتو قوی کنی که تو اون دنیا هم برای دخترت مادری کنی! همان موقع به دنیز خبر میدن که همسرت هاکان اومده به ملاقاتت دنیز اصلاً حوصله نداره و نمیخواد بره اما دودو مجبورش میکنه که به اونجا بره و بهش میگه برو باهاش حرف بزن ببین چه بلایی سر دخترت اومده سپس اونو راهی میکنه که به سمت اتاق ملاقات بره. آزرا با افرادش که حدس زدن کار قدرته به هم میگن دنیز نباید همچین چیزیو متوجه بشه چون هر کاری از دستش بر میاد الان اصلاً حالش خوب نیست. دنیز رفته پیش هاکان و ازش میپرسه چطور شد؟ او بهش میگه که رفتیم خونه دلش برای کاناپه تنگ شده بود دراز کشیده بود خواستم واسش غذا درست کنم دیدم چیزی نداریم رفتم سوپرمارکت تا خرید کنم وقتی برگشتم هرچی صداش کردم جواب نداد خریدارو گذاشتم رفتم پیشش که دیدم از رو مبل افتاده پایین گریه میکنه.
سپس بهش میگه من حدس میزنم که کار آلپ دوست پسرش بود چون خیلی عجیب بود یه بارم تعقیبش کردم و خونشو پیدا کردم دنیز با شنیدن این اسم محکم رو میز میزنه و برمیگرده داخل سالن غذاخوری. آزرا با دیدنش میگه چی شده تو فکری؟ او بهش میگه فهمیدم قاتل دخترم کی بوده دوست پسرش آلپ. قدرت با شنیدن این حرف دست و پاشو گم میکنه و نگران میشه آزرا و آدماش به قدرت نگاه میکنند بعد از رفتن دنیز به سلولش آزرا میره پیش ملیس و بهش میگه اومدم باهاتون درباره موضوعی صحبت کنم. دنیز فهمیده که قاتل دخترش شخصی به اسم آلپه و اگه بفهمه این آلپ همون پسر قدرته جلوشو نمیشه گرفت ملیس بهش میگه خب منظورت چیه؟ آزرا میگه باید نذاریم بفهمه این قضیه رو اومدم تا با همدیگه همکاری کنیم ملیس میگه همکاری؟! تو معنی این کلمه رو میدونی؟ آزرا میگه به وقتش که بشه ما هم یه چیزایی بلدیم سپس ازش میخواد تا به همدیگه کمک کنند تو این قضیه.
ملیس قبول میکنه و تایم هواخوری و غذاخوری دو بند را از هم جدا میکنه تا قدرت و دنیز با همدیگه کمتر روبرو بشن. دنیز تو یه فرصت به هاکان از زندان زنگ میزنه و بهش میگه چیکار کردی؟ هاکان میگه من تنهایی چیکار میتونم بکنم؟ از پسشون بر نمیام! دنیز بهش میگه مگه نمیگی آدرس خونشو داری؟ برو اونجا باهاش حرف بزن ببین از زیر زبونش چیزی میتونی بکشی بیرون یا نه و با عصبانیت تلفن قطع میکنه. آزرا که میشنوه بهش میگه تو داری چیکار میکنی؟ معلوم هست؟ دنیز بهش میگه بالاخره پدرشه باید بفهمه چه بلایی سر دخترش اومده کی این بلا رو سرش آورده! چطور وقتی عصبانی میشد رو من میتونست دست بلند کنه رو بقیه نمیتونه؟! و با عصبانیت از اونجا میره. قدرت با وکیلش در حال صحبت کردنه که میشنوه ازش که تمام مال و اموالش از دست داده و فقط یه مقدار پول توی حسابش مونده حسین با شنیدن این حرف تصمیم میگیره دیگه با قدرت همکاری نکنه و واسش کار نکنه….