خلاصه داستان قسمت ۲۸۱ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۲۸۱ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۲۸۱ سریال ترکی شربت زغال اخته
اوزکان با مری زده تو دل جاده که مری میگه داریم کجا میریم؟ او میگه یه ویلا گرفتم ولی دوبار بیشتر نتونستم برم گفتم بریم اونجا مری خوشحال میشه تلفنش زنگ میخوره و درباره ۲ میلیون کسری بودجه حرف میزنن. وقتی میرسن به ویلا مری از آب و هوا حرف میزنه که خیلی خوشش اومده اونجا دوباره گوشیش زنگ میخوره که اوزکان بهش میگه ببین برای دو میلیون چیکار داری میکنی؟! بعد از قطع تماس مری بهش میگه من دارم الان واست حواله میکنم تو هم بفرست واسشون که روزمون خراب نشه هفته بعد هم تو به من میدی اوزکان اول مخالفت سپس قبول میکنه. دوعا و فاتح با مصطفی و نیلای رفتن به خونه آذرخش و با دیدن نورسما حالشو میپرسن نورسما با برادرهاش آشتی میکنه. بعد از چند دقیقه با هم خلوت کردن اونا از اونجا میرن. بعد از رفتن آنها گوکان به اونجا میاد که آذرخش جا میخوره او بهش میگه اومدم نورسما و فرازو ببینم. وقتی به داخل میرن فراز ازش میپرسه که اونجا چیکار داره گوکان میگه مادرت منو فرستاده گفت ببرمتون خونه سپس از آذرخش خانم هم تشکر میکنه. اونا راه میافتند میرن سمت خونه. آسوده به نیلای زنگ میزنه و میگه هنوز عکس و فیلم نگرفتی با روسریایی که بهت دادم؟
نیلای میگه پدرم عبدالله خان نمیخواد اجازه نداد که همکاری کنم باهاتون آسوده میگه اشکالی نداره و وقتی قطع میکنه به خودش میگه سر فرصت میدونم چه جوری حالتو بگیرم عبدالله خان! دوعا تو مسیر از ماشین پیاده میشه و میره دم عابربانک و ۲۰ هزارتایی که تو حسابشون هست و برمیداره و به بانک زنگ میزنه و میگه فقط تونستم ۲۰ هزار تاشو جور کنم اگه اشکالی نداره بقیشو تا هفته آینده بدم! او به دوعا میگه بزارین با مافوقم صحبت کنم ببینم نظرشون چیه. نیلای از حرفهای عبدالله خان با تلفن میفهمه که برای ایشیل داره خونه میخره پنبه با دیدنش پشت در اتاق مطالعه میپرسه که اینجا چیکار میکنی؟ عبدالله خان صدای آنها را میشنوه و میره دم در و میگه شما فال گوش وایسادین؟ و با عصبانیت ازشون میخواد تا از اونجا برن. پریل رفته طبقه بالا پیش سولماز و آذرخش اونجا با هم حرف میزنند و او متوجه میشه که بچه آذرخش پسره. او خودشو کنترل میکنه و به خونه خودش میره و با خودش حرف میزنه میگه خودشو شبیه من کرده! حتی مدل موهاش، چطور پسر من به دنیا نیومد ولی باید پسر اون به دنیا بیاد؟! وحرص میخوره….