خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی حیاط + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی حیاط را برای طرفداران این سریال قرار داده ایم. ما را تا پایان این پست همراهی کنید. سریال ترکی حیاط (Avlu)، درامی جنایی و پرکشش از تلویزیون ترکیه، با هنرنمایی بازیگران مطرح، داستانی تیره و نفس گیر را به تصویر می کشد. این سریال، با محوریت شخصیت دنیز، زنی تحصیل کرده و قربانی خشونت خانگی که به اتهام قتل همسرش راهی زندان زنان می شود، روایتی از بقا، مقاومت و بازیابی هویت را در دل یک زندان مخوف به نمایش می گذارد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Demet Evgar, Ceren Moray, Nursel Köse, Çagdas Onur Öztürk, Ayça Damgaci, Kenan Ece, Çigdem Benli, Ümmü Putgül, Saniye Samra, Hüseyin Turunç, Berna Eker, Görkem Mertsöz, Deniz Can Aktas
قسمت ۱۸ سریال ترکی حیاط
آیچا همان زنی که به آزرا تهمت زده بود، آدمای آزرا میرن پیشش و بهش میگن بیا بریم با همدیگه یه قهوه بخوریم و اونو میبرن به سلول آزرا. اونجا بهش یه کاسه پر فلفل مکزیکی میدن تا بخوره و میگن تا تو باشی دیگه به آزرا و کسی دیگهای تهمت نزنی! و وقتی برمیگرده تو بندش قدرت به آدماش میگه بهش ماست بدین دهنشو سوزوندن و با کلافگی میره تو سلولش. قدرت به مجید نوچهاش در بیرون از زندان زنگ میزنه و بهش میگه که تصمیممو گرفتم باید به زندگی یه نفر پایان بدی و کارشو تموم کنی مجید ازش میپرسه که برای مطمئن شدنم ازتون میپرسم منظورتون از تموم شدن کارش چیز دیگهایه درسته؟ قدرت بهش میگه پایان دادن یعنی چی؟ یعنی خاتمه دادن به چیزی! مجید تایید میکنه و تلفنو قطع میکنه. یکی از معتادهای تو زندان در راهرو سرویس یهو تشنج میکنه و رو زمین میافته دودو با دیدنش جا میخوره و سریعاً نگهبانو صدا میزنه. وقتی برمیگرده به بند به آزرا ماجرارو میگه آزرا میگه اینا همه مشتریهای قدرتن بهشون مواد نرسیده دارن تبدیل میشن به زامبی. بعد از کمی حرف زدن آزرا بهشون میگه یعنی مواد دیگهای نمیتونن پیدا کنند؟
حشمت بهش میگه از کجا پیدا کنن ما دیروز همه رو ریختیم تو دستشویی. آزرا میگه قطعاً او جاهای دیگه هم مواد داره ولی چون مقدارش کم شده قیمتو کشیده روش نگران قدرت نباشین اون الان داره نقشه میکشه واسه ما! شب اجم با آلپ در حال خوش و بش کردن هستند و میرن سوار ماشین میشن که مراد اونارو با همدیگه میبینه و جا میخوره. اجم و آلپ در حال رفتن به سمت خونه هستند که اجم پیشنهاد میده اول شام بخورن بعد برن آلپ قبول میکنه همون موقع فردی به اسم تکین به آلپ زنگ میزنه و ازش میخواد تا پیشش بره چون کار مهمی پیش اومده آلپ کلافه میشه و با اجم میرن به یک منطقهای جنگلی. اجم ازش میپرسه چرا اومدیم اینجا؟ آلپ بهش میگه تو انبار انگار یه مشکلی پیش اومده سریع میرم میام تو از ماشین پیاده نشو اجم قبول میکنه و تو ماشین منتظرش میمونه. آلپ میره سراغ تکین و باهاش دعوا میکنه و میگه صد بار بهت گفتم وقتی پیش دوستام هستم انقدر زنگ نزن اگه قرار بود به کارها خودم رسیدگی کنم پس تو اینجا چیکارهای؟ تکین بهش میگه هرچی ازش پرسیدیم تهدیدش کردیم حرفی نمیزنه گفتم اگه شمارو ببینه بترسه و ببینه که با کی طرفه و به حرف بیاد.
آلپ با کلافگی به داخل میره و شروع میکنه از اون مرد پرسیدن که جنسارو چیکار کرده؟! وقتی حرفی نمیزنه شروع میکنه به کتک زدنش و در آخر با چوب میفته به جونش و اونو میکشه اجم که خیلی معطل شده از طرفی پدرش بهش پیام داده که تو وضعیت خوبی نیست بره پیشش از ماشین پیاده شده تا بره دنبال آلپ که این صحنه رو میبینه آلپ وقتی باهاش چشم تو چشم میشه جارمیخوره و اجم از اونجا فرار میکنه میره. آلپ آدما رو میفرسته تا دنبال او بگردن اجم موفق میشه فرار کنه و ماشینی می بینه تو اون جاده که ازش میخواد اونو از اونجا ببره. اجم سوار ماشین میشه اما راننده اون ماشین تکینه و به آلپ پیام میده که بیاد پمپ بنزین. مجید شبانه رفتی خونه دوست دختر شوهر قدرت و اونجا با سیم سشوار خفهاش میکنه و به قدرت پیام میده که تموم شد قدرت نفس راحت میکشه و لبخند میزنه. تو پمپ بنزین تکین وقتی پیاده میشه آلپ تو ماشین میشینه که اجم حسابی میترسه و شوکه میشه.…