خلاصه داستان قسمت ۱۷۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۷۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۷۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۷۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

بایرام در خانه حکمت خان را میزنه و صفیه با دیدن بایرام میپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ بایرام میگه خریدایی که گفتین را اوردم و استاد ناجی یه سری امانتی بهم داد که به شما نحویل بدم. انگاری از هتل دارن میرن! وسایلشو جمع کرده بود! صفیه استرس میگیره و با نگرانی میبینه که ربدوشامبر را برگردانده به بایرام. حکمت با فهمیدن موضوع سرزنشش میکنه که بالاخره یه کاری کردی که ناجی گذاشت و رفت! اسد در آشپزخانه با گلبن املت درست میکنه، از آنجایی که آنها تصمیم گرفتند تا برای زندگی کردن به واحد پایین خانه حکمت خان بروند گلبن حسابی خوشحاله. گلبن از اسد میخواد تا وقتی رفتن اونجا وسایل اینجارو نبرن و وسایل نو بخرن. اسد میگه ولی این وسایل ها همه نوعهن ولی اگه اینجوری میخوای باشه، گلبن بهش میگه نه حس خوبی ندارم بهشون، باهاشون خاطره های خوبی ندارم اسد قبول میکنه و میگه باشه هر کاری که تو بخوای را میکنیم.

گلبن خوشحال میشه و حسابی دوق میکنه که اسد لبخند میزنه و می‌گه واسه اینکه اینجوری خوشحال بشی و اینجوری ببینمت هر کاری می کنم. گلبن از اسد میخواد تا به کسی خبر ندن و بدون اینکه کسی چیزی بفهمه اونجا برن تا صفیه را سوپرایز و خوشحالش کنه، اسد قبول میکنه. سپس گلبن یادش میاد که به هان خبر نداده و بهش میگه باید برم سریع به هان خبر بدم چون آنیل زندگی می کنه تو اون واحد زودتر بره یه جای دیگه را پیدا کنه واسه خودش. صفیه وقتی تصویر پرنده را روی شیشه اتاق ناجی نمیبینه حالش گرفته میشه و به پدرش پیشنهاد میده که بریم بیرون یه دوری بزنیم هم باهم یه چایی میخوریم هم تو یه آب و هوایی عوض میکنی واست خوبه. حکمت میپرسه کجا بریم مثلا؟ صفیه بهدرش میگه خوب تو که کتاب خیلی دوست داری میخوای باهم بریم کتابفروشی؟ حکمت تیکه مینداره و میگه آهان مثلاً بریم کتاب فروشی ناجی دوست پسرت آره؟

صفیه بعد از کمی غر زدن درباره اینجور حرف زدنش غیرمستقیم قبول میکنه سپس حاضر میشن و باهمدیگه به طبقه پایین خانه ممدوح میرن. حکمت به ممدوح میگه دخترم میخواد بره نامزدشو ببینه که گذاشته رفته حالا منو بهونه کرده منم دارم میرم باهاش گفتم بیایم اینجا باهمدیگه بریم صفیه به خاطر اینکه پدرش رک همه چیزو میگه حرص میخوره و ممدوح هم قبول میکنه که باهاشون به کتابخانه ناجی میره. جیلان و هان پیش همدیگه هستن و دوباره رابطه شان درست میشه، جیلان هم به خاطر رابطه شان دیگه‌قصد رفتن به نیویورک نداره و در استانبول ماندگار شده. در خانه جیلان، هان با دیدن دیوار‌کوب گوزن می خندد و میگه اینو هم میخواستی با خودت به نیویورک ببری؟ و میخنده.

جیلان به هان میگه معلومه که خیلی دوسش دارم خاطره ساختیم باهتش سپس به هان میگه دوستام فکر میکنن که میخوام برم واسه همین یه مهمونی گرفتیم امشب نمیتونی اینجا باشی برو خونتوم. هان با شنیدن این موضوع اخماش تو هم میره و با کمی قیافه گرفتن از جیلان میخواد سوال بپرسه که او بهش میگه اگه قراره همان هان قبلی باشی بهتره اصلا نباشی من دیگه هان قبل را نمیخوام پس بهتره کلا رابطه رو دوباره شروع نکنیم چون اصلاً حال و حوصله اون هان را ندارم. هان لبخند میزنه و بحث را عوض میکنه که یه لباس مردونه اونجا می بینه و حسابی به هم میریزه و بهش میگه این دیگه چیه؟ این لباس مال کیه؟ حتما اینم واسه اون بالکینه؟ جیلان با کلافگی میگه اگه کمی دقت کنی بهش متوجه میشی، هنوز هم نفهمیدی که لباس کیه؟ این لباس خودته حداقل بو میکشیدی از عطرش میفهمیدی. هان با تعجب نگاه میکنه که جیلان میگه از قیافه ات مشخصه هنوز باورت نشده نه؟ تو جیبتو نگاه کن شاید یادت بیاد. ببین این بلیط همان هواپیماییه که قرار بود با هم به نیویورک برگردیم و تو نیومدی. یادت نیومد هنوز؟

هان میخنده و میگه چرا هنوز نگهش داشتی؟ دور ننداختیش؟ جیلان میگه اینش دیگه به خودم ربط داره، هان میخنده و بهش میگه پس در نبود من اینو بغل می کردی؟ انقد دل تنگم میشدی؟ از عطرم نتونستی بگذری! واسه همین نشستیش هنوز؟ جیلان میگه چند تا نوشابه بیشتر واسه خودت باز کن خجالت نکش! جیلان کلافه میشه و بهش میگه تا از اونجا بره و میگه اگه نری احتمال داره دعوامون بشه سپس هان از اونجا میره. تو راهرو هان گوشیشو میبینه و میفهمه که گوشیش سایلنت بوده و تو این فاصله ۱۵ تا تماس از دست رفته از گلبن داره سپس بهش زنگ میزنه تا ببینه چه اتفاقی افتاده. گلبن گلگی میکنه که چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیدی؟ سپس ادامه میده که یه جای جدید برای آنیل پیدا کن هان میگه باشه و واسه چی؟ گلبن میگه آخه من و اسد می خوایم بیایم اونجا زندگی کنیم ولی به آبجی صفیه اصلا نگیا میخوام سوپرایزش کنم، هان میگه باشه حواسم هست. گلبن میپرسه پس چرا اصلا خوشحال نشدی؟

هان میگه چرا خوشحال شدم ولی خوب من از قبل میدونستم که این اتفاق بالاخره میافتاد واسه همین شوکه نشدم، گلبن تو ذوقش میخوره و با پکری میگه آهان پس فکر میکردی که من نمیتونم جای دیگه ای زندگی کنم نه؟ ولی اینو بدون که هر جایی که من بخوام زندگی می کنم و اصلا ربطی نداره که نزدیکتون باشم یا نه و با حرص تلفنو قطع میکنه. صفیه با حکمت و ممدوح به کتابخانه ناجی رسیدن. صفیه به اتاق ناجی میره که رویا را با فاصله کمی کنار ناجی میبینه که درباره عکس خانه ای با ناجی حرف میزنن. صفیه حسودیش میشه و با بد زبانی با رویا حرف میزنه و بهش میگه اگه یه کم این کتابهای بیرونو هم دستمال بکشی به جایی بر نمیخوره. همه جا یه وجب خاکه. ناجی از رویا به خاطر چای تشکر میکنه و بهش میگه که بره. بعد از رفتنش صفیه را سرزنش می کنه که چرا اصلا خوب حرف نزد و رفتار درستی نداشت؟

او ادامه میده که اون دختر داره همه سعیشو میکنه تا یه کار مفید کنه! صفیه با کنایه بهش میگه آره خیلی معلومه! واسه همین بود که بهت چسبیده بود نه؟ ناجی جا میخوره و میگه من اصلا ازت توقع نداشتم که همچین حرفیو ازت بشنوم! سپس صفیه با ناراحتی از اونجا میره. موقع رفتن حکمت به صفیه میگه من برم این کتابارو حساب کنم بیام! او پیش ناجی میره و بهش پیشنهاد میده که بیان طبقه پایینشون زندگی کنند. ناجی اول زیر بار نمیره اما حکمت میگه اگه یه بلایی سر من بیاد صفیه نمیتونه تا آخر عمرش نمیتونه خودشو ببخشه چون خودشو مقصر میدونه باید بهش یخورده وقت بدی تا جمع و جور کنه خودشو! موقع خواب هان به جیلان میگه دلت برام تنگ شده نه؟ جیلان انکار میکنه و بروز نمیده دلتنگیشو و میگه معلومه که نه در حالیکه همان لباس هان را بعل کرده و خوابیده…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا