خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۱۲ سریال ترکی مروارید سیاه
خواهر وورال با غزال صحبت میکنه و بهش میگه تو اگه برادر منو دوست نداشتی چرا باهاش ازدواج کردی؟ بهت نمیاد دختری باشی که تن به ازدواج زورکی بده! غزال بهش میگه بهتره اینو بری از برادرت بپرسی. فردای آن روز وورال به همراه مادرش سر قرار کاری میرن تا درباره قرارداد صحبت بکنن. اجه دختر عزیز آقا رفته پیش کنعان تا حالشو بپرسه کنعان باهاش صحبت میکنه و میگه که تصمیمم جدیه میخوام برم استانبول زندگیمو بسازم اجه واسش آرزوی موفقیت میکنه و همدیگرو در آغوش میگیرند ابرو به طرف قایق کنعان میره که همان موقع کنعان را میبینه که با اون دختر همدیگر را بغل میکنند. بعد از رفتن اجه ابرو میره پیش کنعان و باهاش دعوا میکنه و میگه اون دختره کی بود؟ ما نگران حال توییم تو داری خوش گذرونی میکنی؟ کنعان با کلافگی میگه به تو چه و بعد از کمی حرف زدن ابرو به سمت خانه وورالها راهی میشه تا با غزال صحبت کنه و حالشو بپرسه. ملک رفته پیش کنعان تا باهاش صحبت کنه و حالشو بپرسه اونجا کنعان باهاش درد و دل میکنه و میگه من یه قلب داشتم که که دادم بهش یه عمر داشتم که کل عمرمو دادم بهش یه جونم داشتم که اگه اونم میخواست بهش میدادم ولی انگار اون اینا رو نمیخواست اون پول میخواست!
ملک بهش میگه نفرتتو عشقتو از بین ببر که بتونی نفس بکشی زندگی کنی و سعی میکنه با حرفاش اونو آروم کنه. ابرو رفته پیش غزال و بهش میگه که کنعانو فراموش کن برو استانبول و یه زندگی جدید برای خودت بساز تبدیل شو به یه زن قدرتمند اون قدری که تو به کنعان فکر میکنی اون دیگه بهت فکر نمیکنه! کاملاً امیدشو از دست داده نمیخواستم اینو بهت بگم ولی امروز با یه دختر دیدمش که همدیگرو بغل کرده بودن غزال به هم میریزه و گریه میکنه و ازش میپرسه اون دختر کی بود؟ ابرو میگه نمیدونم ولی خیلی خوشگل بود پولدارم بود یه ماشین آخرین سیستم زیر پاش بود. عزیز آقا سینان را گرفته و باهاش صحبت میکنه و میگه میخوام بهت پیشنهاد کار بدم جفتمون تشنه انتقامیم یه همکاری پرسود که دو طرف سود میکنیم سینان قبول میکنه. فردای آن روز وورال و کل خانوادهاش به سمت فرودگاه راه افتادند که به سمت استانبول برن. کنعان از عزیز آقا متوجه شده آتیش زدن قایقش کار وورال بوده میره سد معبر میکنه و به وورال میگه نیومدم جلوتونو بگیرم اومدم بگم از هیچیت نمیترسم سری بعد نزدیک من بشی نابودت میکنم و بعد از کمی کل کل کردن با همدیگه از اونجا میرن…