خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی بهار + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز به‌عنوان تهیه‌کننده این مجموعه شناخته می‌شود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روز‌های فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش می‌شود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانه‌دار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی می‌شود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و می‌گوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!

قسمت ۱۲۴ سریال ترکی بهار

اورن که حرف‌های چالا با تولگا را شنیده و فهمیده که بهار از ازدواج با او می‌ترسه و رضایت ۱۰۰٪ نداره او به هم ریخته و سعی می‌کنه از بهار کمی فاصله بگیره. تو خونه بهار همگی حاضر شدن برای رفتن به تئاتر هستند که گل چچک خانم بهشون میگه همتون برین من اینجام از بچه‌ها مراقبت می‌کنم. جم رفته به بیمارستان پیش اورن و ازش می‌پرسه که با بهار تئاتر میاد یا نه؟ او میگه بهار با هما میاد من یکم دیر می‌رسم وقت نمی‌کنم برم دنبالشون جم بهش میگه احساس می‌کنم یه جوری! اتفاقی افتاده؟ می‌خوای با من حرف بزنی؟ اورن میگه نه اتفاقی نیفتاده فقط خسته ام او میگه فکر می‌کنی من بچه‌ام که این چیزا رو نمی‌فهمم؟ خب بگو باهام نمی‌خوای حرف بزنی و با ناراحتی می‌خواد بره که اورن ماجرای بهارو میگه که نمی‌خواد ازدواج کنه جم میگه مطمئنی؟ ولی اون قبول کرد که! شاید اشتباه متوجه شدی! باهاش حرف بزن ببین چی به چیه. بعد از رفتن همه به سمت تئاتر گل چیچک حسابی به خودش می‌رسه چون به دکتر رها گفته تا در نبود بقیه بیاد اونجا پیش هم باشن. تو مسیر سرن از دوربین بچه‌هارو زیر نظر داره آنها وقتی به تئاتر می‌رسند.

بهار میره پیش اورن و بهش میگه چیزی شده؟ احساس می‌کنم مثل همیشه نیستی! اورن بهش میگه تو چی چیزی شده که بهم نگفته باشی؟! بهار میگه یعنی چی؟ این از کجا اومد دیگه؟ اونا درباره حرف‌هایی که از چالا شنیده حرف می‌زنه و ازش می‌پرسه و بهش میگه که دوست داشتم از زبان خودت بشنوم نه از چالا! بهار میگه اشتباه متوجه شدی بد فهمیدی منظور منو! و می‌خواد بهش توضیح بده که میان دنبال اورن و بهش میگن که جم تو پشت صحنه تئاتر منتظرتونه. تئاتر شروع شده سرن از دوربین دکتر رهارو می‌بینه و جا می‌خوره اما به کسی چیزی نمیگه. تئاتر هنوز شروع نشده که پلیس میره به اتاق بازیگرهای تئاتر و میگه اومدیم دنبال جم او بهشون میگه من کاری نکردم چی شده؟ آنها میگن به جرم دزدی از بیمارستان باید با ما بیاین کلانتری جم سریعاً به برادرش خبر میده و با همدیگه میرن سمت کلانتری.

بهار هم با بقیه به خانه برمی‌گردند و اونجا با دیدن تیمور باهاش دعوا می‌کنه و میگه می‌دونم کار تو بود چرا همچین کاری کردی؟ تیمور میگه دوست نداشتم اون پسر دور و بر دختر من بپلکه توام که مراقب نبودی و جلوشونو نمی‌گرفتی! آنها با همدیگه بحث و دعوا می‌کنند اورن تو کلانتری به جم روحیه میده و میگه اصلاً نگران چیزی نباش جم میگه من امشب می‌خواستم برای اولین بار برم رو صحنه تا بهم افتخار کنی! او میگه من همین الانم بهت افتخار می‌کنم. دکتر رها بیرون میاد و همه از دیدن او جا می‌خورند او بهشون میگه اومده بودم دیدن بچه‌ها که دیدم کسی نیست! یه کدومشونو بغل کردم روم بالا آورد گل چیچک میگه آره منم گفتم لباسشو در بیاره تا ببرم بشورم سرن میگه آها پس به خاطر همین لباستونو درآوردین! گل چیچک میگه تو از کجا می‌دونستی؟ او میگه از دوربین دیدم دکتر رها میگه بهتره من دیگه برم و از اونجا میره. گل چیچک میخواد به بهار توضیح بده که او میگه الان نه مامان باشه واسه بعد و میره…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بهار + عکس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا