خلاصه داستان قسمت ۱۱۷ سریال ترکی بهار + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱۷ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز به‌عنوان تهیه‌کننده این مجموعه شناخته می‌شود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روز‌های فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش می‌شود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانه‌دار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی می‌شود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و می‌گوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!

قسمت ۱۱۷ سریال ترکی بهار

قسمت ۱۱۷ سریال ترکی بهار

بهار با ناراحتی و اعصابی داغون از بیمارستان بیرون می‌زنه. آراز هرچه به سرن و بقیه میگه که کار من نبوده کسی باور نمی‌کنه. تیمور باهاش دعوا می‌کنه و میگه تو چطور تونستی همچین کاری کنی؟ آراز میگه من اون شکایتو نوشتم اما وقتی با شما حرف زدم جلوی خودتون انداختم تو سطل آشغال کار من نبوده! بعد از کمی بحث کردن تیمور میره تو اتاقش و سطل آشغلو نگاه می‌کنه که می‌بینه گزارشی که عزیز آراز نوشته بود نیستش او یاد رنگین می‌افته که به اتاقش اومده بود و بعد از رفتنش از اتاقش بیرون رفت تیمور میره اتاق رنگین و باهاش دعوا می‌کنه و میگه کار تو بود آره؟ چرا دست از سر خانواده من برنمی‌داری؟ الان از وضعیتی که به وجود آورده راضی هستی؟ رنگین زیر بار نمیره و میگه من همچین کاری نکردم تیمور که حرفشو باور نکرده میگه باشه اگه می‌خوای به این کارهات ادامه بدی باید از من بترسی پس بچرخ تا بچرخیم و از اتاقش بیرون میره که رنگین به هم می‌ریزه. بهار سوار ماشین شده و زده به دل جاده، هرکی بهش زنگ بزنه می‌بینه گوشیشو خاموش کرده و همگی نگران حال بهار هستند.

بهار تو جاده در حال حرکت هستش که یک دفعه ماشین خراب می‌شه و به خودش میگه اینم از شانس منه دیگه اگه خراب نمی‌شد باید تعجب می‌کردم! بهار از پیرمردی که اونجا در حال رد شدن هستش می‌پرسه که از اینجا ماشین رد میشه؟ پیرمرد میگه فقط زمانی که برف بیاد ماشین برفروب میاد اینجا بهار میگه خب من ماشینم خراب شده چیکار کنم؟ اون پیرمرد میگه کاری نمی‌تونی بکنی یکم جلوتر یه هتله برو اونجا کمک بگیر. او به اونجا میره و یه اتاق رزرو میکنه، وقتی روتخت دراز می‌کشه یاد تمام حرف‌های دونفره‌اش با پسرش عزیز آراز میفته. اورن به چالا زنگ می‌زنه تا ببینه خبری از بهار داره یا نه او به اورن میگه چه اتفاقی افتاده که بهار تلفنشو خاموش کرده و به منم خبری نداده؟ او میگه واست تعریف میکنم. گلچیچک و نورا هم به بیمارستان اومدن که گلچچک سراغ بهارو می‌گیره چالا واسه اونا هم توضیح میده. آنها با دیدن عزیز آراز ازش می‌پرسند که حقیقت داره یا نه او شکایت کرده؟ عزیز آراز بهشون میگه من نوشتم اما انداختم دور کار من نبود! آنها سرزنشش می‌کنند و از اونجا میرن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بهار + عکس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا