خلاصه داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۱۱۵ سریال ترکی بهار
تانر مردی که همزمان با رنگین مسموم شده بود وقتی رو پا میشه میره به اتاق تولگا او با دیدنش جا میخوره و میگه اینجا چیکار میکنی؟ تانر درباره اتاقش نظر میده که تولگا با کلافگی بهش میگه مگه بیمارستان باباته که همینجوری سر زده هرجا میخوای میری؟ نظر هم میدی؟! تونر تایید میکنه و میگه آره دیگه پس چی؟ بیمارستان بابامه دیگه او تولگاه را برادر خودش خطاب میکنه و با همدیگه کمی بحث میکنند. همگی تو اتاق سرن جمع شدن و اونجا لیلا فلشی از عکسهای تیمور از دوران بچگیش میزاره و همگی نگاه میکنند و درباره هر عکس خاطراتشو بهشون میگه. سر یه عکس با هیجان میخواد چیزی تعریف کنه که یک دفعه از حال میره و رو زمین میافته. همه بالا سرش میرن و سرن به خاطر ترس و استرسی که بهش وارد شده دردش میگیره و همزمان لیلا و سرن را به اتاق عمل میبرن. رنگین حالش بده و نمیتونه عمل کنه و به بهار میگه خودت باید این کارو بکنی و با ایرپاد از پشت شیشه عمل را زیر نظر داره و به بهار و اورن کمک میکنه.
بچهها به دنیا میان اما گریه نمیکنند که بهار استرس میگیره رنگین از ایرپاد بهش میگه که رو کارش تمرکز کنه بقیه کارهای بچه مربوط به دکتر نوزادان هستش از طرفی سرن مدام داد میزنه و میگه چرا هیچکی بهم جواب نمیده که بچههام زنده هستند یا نه؟! بهار کار خودشو میکنه و سعی میکنه تمرکزش رو کارش باشه بالاخره بچهها شروع میکنن به گریه کردن و آنها خیالشون راحت میشه. همزمان با به دنیا آمدن بچهها لیلا از دنیا میره. بعد از ۱۰ روز وصیتنامه لیلا را باز میکنند بعد از خوندن وصیتنامه نورا با تیمور حرف میزنه و ازش میخواد تا بشینن با هم صحبت کنند ۱۰ روزه که ازش دوری میکنه! تیمور هنوز آماده نیست و بهش میگه براتون تاکسی گرفتم که برین خونه و از اونجا میره. بهار با اورن به بیمارستان میرن که وضعیت بچههای سرن و آراز زیاد خوب نیست و معلوم نیست زنده بمونن یا نه. آراز بهار را مقصر این وضعیت میدونه و اونو سرزنش میکنه….