خلاصه داستان قسمت ۱۱۴ سریال ترکی بهار + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱۴ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز به‌عنوان تهیه‌کننده این مجموعه شناخته می‌شود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روز‌های فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش می‌شود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانه‌دار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی می‌شود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و می‌گوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!

قسمت ۱۱۴ سریال ترکی بهار

قسمت ۱۱۴ سریال ترکی بهار

عزیز آراز از طریق لوکیشن گوشی پدرش میره به جایگاهی که تیمور اونجاست و بهش میگه بابا در حالی که تو بیمارستان بمب ترکیده تو اینجا چیکار می‌کنی؟ تیمور بهش میگه تو اینجا چیکار می‌کنی؟ چه جوری منو پیدا کردی؟ عزیز آراز میگه اینارو ول کن اوضاع زیاد خوب نیست تیمور میگه مگه چی شده؟ عزیز آراز وضعیت سرن و تصمیمی که با بهار گرفتن را بهش میگه و از نبود دکتر تو بیمارستان گلگی می‌کنه تیمور وقتی غرهای عزیز آرازو می‌شنوه باهاش درد و دل می‌کنه و میگه که تو چه حالیه و چی سرش اومده. از طرفی تولگا با دیدن چاعلا تو بیمارستان باهاش صحبت می‌کنه که چاعلا بهش میگه با شنیدن واقعیت‌ها و پنهون کاری که کردی نمی‌تونم قضیه را هضم کنم و باهاش رابطه‌شو به هم می‌زنه و جواب منفیو میده سپس میره. بهار با سرن در حال صحبت کردنه تا نسبت به مادرش کمی نرم بشه و باهاش خوب رفتار کنه با اومدن افسون بهار میره و سرن با افسون مادرش صحبت می‌کنه و در آخر همدیگرو بغل می‌کنند.

چاعلا رفته پیش لیلا تا تنها نباشه و با همدیگه گرم صحبت میشن در آخر لیلا از چاعلا می‌خواد به تیمور بگه بیاد پیشش او قبول می‌کنه و وقتی میره تو سالن انتظار تیمور را می‌بینه که با عزیز آراز به بیمارستان اومدن. تیمور با شنیدن اینکه لیلا می‌خواد ببینتش سریعاً میره پیشش، از طرفی نورا با گل چیچک حرف می‌زنه و ماجرارو بهش میگه که تیمور دیگه اونو مادر خودش نمی‌دونه و نمیدونه باید کجا بمونمپه گل چیچک بهش میگه که بیا خونه من بمون اون خوشحال میشه و قبول می‌کنه سپس شروع می‌کنه به جمع کردن لباس‌ها و وسایلش. گلچیچک به دکتر رها زنگ می‌زنه تا با ماشینی به اونجا بیاد که آنها را ببره به خونه اش. لیلا می‌خواد واقعیتو به تیمور بگه که او بهش میگه لازم نیست به خودت فشار نیار من همه چیزو می‌دونم لیلا گریه می‌کنه و واسش توضیح میده ماجرارو لیلا وقتی می‌فهمه هما و پارلا اومدن لیلا استرس می‌گیره تیمور بهش میگه جای نگرانی نیست و ازش می‌خواد آروم باشه‌…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بهار + عکس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا