خلاصه داستان قسمت ۱۱۰ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱۰ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۱۱۰ سریال ترکی بهار
بعد از رفتن گلچیچک با لیلا به بازار نورا تو خونه به خودش میگه این زن امکان داره بمیره چطور میتونه همچین کاری با من و تیمور بکنه؟ این زن آخر منو راهی اون دنیا میکنه و به خاطر فشار عصبی که بهش وارد شده دلش درد میگیره و رو زمین میشینه. بهار رفته به خونه افسون تا باهاش صحبت کنه درباره مشکلاتشون افسون به خدمتکارش میگه یادگاری های خانوادگیشونو هم بدین ببرن بهار ناامیدانه از اونجا میره. پارلا سر قرار تا هما میره اما هرچی منتظر میمونه میبینه خبری از هما نیست چون برادر اورن رفته دنبال هما و اونو سوپرایز کرده هما هم کلاً فراموش کرده به پارلا خبر بده که نمیاد. تو بازار گل چیچک لیلا را میپیچونه و به کافه میره سر قرار با دکتر رها. بعد از چند دقیقه لیلا به اونجا میاد و گلچیچک میگه که اومده بودم آب بگیرم که با دکتر روبرو شدم لیلا که فهمیده آنها با هم رابطه دارند بعد از رفتن دکتر رها با گلچیچک صحبت میکنه و میگه لازم نیست مخفی کنی زندگی کن خوش بگذرون.
همون جا گلچیچک باهاش حرف میزنه و راضیش میکنه تا با همدیگه برن بیمارستان برای انجام کارهای عمل که درمان بشه. بهار وقتی به بیمارستان رفته میره اتاق اورن و باهاش حرف میزنه و میگه که خسته شدم از بس از تیمور فرار کردم تا سوتی ندم و نگم که عمه ات مادرته و پدر و مادر واقعیت اونایی که فکر میکنی نیستن! اورن ازش میخواد ساکت بشه و میگه سر کنفرانس بودم و میکروفون باز بود! آنها جا خوردن و تیمور حالش بد میشه و از بیمارستان بیرون میزنه. نورا رفته پیش رنگین برای معاینه شکمش که درد میکرد رنگین بهش میگه طبق این آزمایش اصلاً شما نمیتونستین باردار بشین پس تیمور چی؟ نورا ازش خواهش میکنه تا به کسی چیزی نگه و این رازو پیش خودش نگه داره. رنگین که شوکه شده قبول میکنه و سعی میکنه این موضوعو هضم کنه. تیمور وقتی به بیمارستان برمیگرده با عمهاش لیلا روبرو میشه که با بهار میرن اتاقش. بهار وقتی با تیمور تنها میشه ازش میخواد تا فعلاً چیزی به عمهاش نگه چون میخواد عمل بشه و الان حالش خوبه برای اینکه باهات حرف بزنه میخواد درمان بشه او قبول میکنه….