خلاصه داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۱۰۹ سریال ترکی بهار
بهار با نورا بحث میکنه سر این موضوع که باید به تیمور حقیقتو بگین من نمیتونم همچین راضیو نگه دارم! نورا ازش کمک میخواد تا به کسی چیزی نگه و بهش میگه که تو رازدار خوبی هستی این یکی هم تو دلت نگهدار. بهار میگه این چیزی نیستش که بخوایم به مخفی کردنش ادامه بدین باید هرچه سریعتر تیمور ماجرارو بفهمه گل چیچک خانم بهار را صدا میزنه که او قبل از رفتنش بهش میگه به حرفم فکر کن و از اونجا میره .رنگین حسابی به خودش رسیده موهاشو مشکی و کوتاه کرده سپس رفته دنبال پارلا تا با همدیگه برن شام بخورن بیرون تو رستوران نشستن که پارلا به مادرش میگه این از اون شامهایی هستش که یه اتفاقی افتاده میخوای بهم بگی آره؟! رنگین میگه نه همینجوری اومدیم پارلا میگه من که میدونم بگو حرفتو بزن رنگین میگه حالا که انقدر اصرار میکنی میگم ولی بدون برای گفتن این اتفاق نگفتم بیای بیرون سپس بهش خبر میده که با تیمور بحثشون شده و از همدیگه جدا شدن. او عصبی میشه و باهاش دعوا میکنه که شما چطور میتونین تو این فاصله کم این همه قهر کنین جدا بشین و دوباره برگردین با هم؟ من مثل شما نیستم که بتونم زود عادت کنم! و با ناراحتی از سر میز پا میشه و میره.
سر میز شام تو خونه بهار تیمور که برنامه شیفت شب برای اورن جور کرده بود از بیمارستان بهش زنگ میزنند و بهش میگن که به بیمارستان بره او به بهار میگه از اونجایی که تو دستیار منی میخوام پیشم باشی و با همدیگه بریم تیمور که نتونست اونو از بهار دوباره جدا نگه داره کلافه میشه اما چیزی هم نمیتونه بگه. تو بیمارستان اورن متوجه میشه که بهار کلافه است و ذهنش مشغوله او باهاش صحبت میکنه و بهار واقعیتی که درباره تیمور فهمیده را بهش میگه اورن جا میخوره و تو فکر میره. فالگیری که قبلاً بهار با چالا رفته بودند پیشش به بیمارستان قسمت اورژانس رفته که همه پرسنل مدام دورش جمع میشن تا درباره آینده شون بدونن او با دیدن بهار سریعاً میشناسستش که بهار سعی میکنه تو دیدش نباشه تا کسی نفهمه قبلاً سراغش رفته بوده. فردای آن روز تیمور به بیمارستان میاد که بهار برای اینکه جلوش سوتی نده ازش مدام فرار میکنه تیمور به اورژانس میره که بهار تیمور را از اون فالگیر مدام دور میکنه تا ماجرای مادر واقعیشو بهش نگه….