ماجرای سر بریده شدن فاطمه برحی توسط شوهرش حبیب چه بود؟ + عکس

در این مطلب از جدولیاب ، توضیحاتی درباره ماجرای سر بریده شدن فاطمه برحی ، دختر آبادانی توسط شوهرش حبیب خواهیم داشت! با ما همراه باشید. چندی پیش خبری مبنی بر اینکه حبیب ، یک مرد جوان آبادانی سر همسر خود را به دلیل خیانت برید و خود را به پلیس معرفی کرد، در فضای مجازی منتشر شد!

سر بریده شدن فاطمه برحی توسط همسرش

ساعت حدود ۲۲:۳۰ یکشنبه شب ۲۵ خرداد ماه سال ۱۳۹۹ شمسی ، جوان ۲۳ ساله ‌ای با در دست داشتن کاردی خونین با حضور در کلانتری ۱۱ ولیعصر آبادان اظهار کرد به دلیل خیانت همسرش ، او را کشته است!

در پی این اظهارات ماموران پلیس بلافاصله با راهنمایی فردی که ادعا می ‌کرد زنش را به قتل رسانده است، سرصحنه جرم رفته و مشاهده کردند قاتل سر زن جوان را از بدن جدا کرده است و تنها سر مقتول به یک موبند است.

حبیب در بازجویی ‌های اولیه ادعا کرد همسرش متولد سال ۱۳۸۰ شمسی و دختر عمویش بوده است. وی گفت: ” عروس جوان یک سال قبل ۲ روز پس از مراسم عقد با مرد دیگری از خانه فرار می‌ کند که داماد جوان ۱ سال به جستجوی همسرش می ‌پردازد تا این که او را در مشهد می‌ یابد و همسرش را به بهانه این که بخشیده است به آبادان بر می گرداند. “

حبیب در ادامه گفت در فرصتی مناسب سر همسر جوانش را در نزدیکی رودخانه با کارد از بدن جدا کرده است و خود را به پلیس معرفی می‌ کند. جسد زن جوان به پزشکی قانونی انتقال یافت و تحقیقات و بازجویی‌ های تخصصی در خصوص ادعا‌های مرد همسرکش توسط دایره جنایی پلیس آگاهی آبادان در دست بررسی است.

اما چیزهایی که در فضای مجازی منتشر می شود، حاکی از اتفاق دیگری است!

یکی از بستگان فاطمه برحی حقیقت ماجرا را با بغض و هراس بازگو می کند! او می ترسد اما این ترس مانع از آن نشده است که چشمانش را ببندد و سکوت کند! او چنین می گوید:

” خواهر فاطمه چند سال پیش با برادر قاتل ازدواج کرده بود و نتیجه این وصلت چیزی نبود جز صورتی همیشه کبود از ضرب و شتم! سقط جنین بر اثر ضربه هایی که بر تنش فرود آمده بود و سرانجام زنی دلمرده که رنگ رخسارش خبر می دهد که او را امیدی به زندگی نیست . فاطمه نمی خواست به سرنوشت خواهرش دچار شود، چرا این برادر هم دست کمی از آن یکی نداشت و فاطمه ریر فشار خشونت جسمی و روانی بود! از این رو چند ماه بعد از عقد اجباری، با کمک یکی از دوستانش (دختر) فرار می کند. فاطمه به مشهد پناه می برد و گویا به خانه امنی می رود و شرح ماوقع می کند. مدتی بعد، نه شوهرش که پدرش (چگونگی اش مشخص نیست) او را می یابد و به آبادان، به قتلگاهش می برد!

پدر یادش است که چگونه سر خواهرش (عمه فاطمه) را که شوهرش به حبس ابد محکوم شده بود و زن طلاق می خواست را با برچسب خیانت بریدند، از این رو برای مرگی آسان تر به دخترش سم می خوراند، اما مادر فاطمه می فهمد و نجاتش می دهد! “

راوی با بغض می گوید لب شط سرش را بریدند!

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا