خلاصه داستان قسمت ۸ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۸ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۸ سریال ترکی مروارید سیاه
وورال رفته به دم در خانه پدر غزال و میخواد غزالو ببینه او میره صداش بزنه که مادر غزال بهش میگه چیشده؟ او بهش میگه هیچی وورال اومده او عصبی میشه و میگه واسه چی اومده؟ او میگه خوب اومده غزالو ببینه دیگه این چه سوالیه! غزال میره با وورال حرف بزنه که مادرش میره پیششون و بهشون میگه چخبره؟ تا دیروز عاشق یکی دیگه بودی چیشد که یهو تصمیم گرفتین باهم ازدواج کنین؟ غزال میگه هیچی میشه انقدر سوال نپرسی؟ گفتم که میخوام با وورال ازدواج کنم! مادرش با کلافگی به داخل میره که غزال با وورال وقتی تنها میشه میگه ازدواج میکنم به یه شرط که هیچوقت دیگه دست به من نزنی! حتی نزدیکمم نشی! وورال قبول میکنه و میگه باشه قبول و بعد از رفتن غزال به داخل به خودش میگه من که اصلا بهت دستم نزده بودم ولی باید اول صاحب قلبتو از بین ببرم! و به آدم هاش زنگ میزنه. شب پدر غزال میره پیشش و باهاش حرف میزنه تا کمی آروم بشه و دلداریش میده. آدم های وورال قایق کنعانو میسوزونن و کنعان که تو قایق بود جا میخوره و خودشو نجات میده میندازه تو دریا و منفجر شدن قایقشو با چشمای خودش میبینه که احمد برادرش میره پیشش و اونو از آب میکشه بیرون.
فردای آن روز عزیزآقا با دخترش اجه میره اسکله پیش کنعان و حالشو میپرسن اونجا میفهمن که چه اتفاقی افتاده بوده و احساس همدردی میکنن باهاش. ابرو رفته به خونه وورال تا ازش بپرسه آتیش سوزی کار اون بوده یا نه وقتی میفهمه کار او بوده میگه اگه یبار دیگه این کارو بکنی غزال بفهمه واسه همیشه از دستش میدی! اون واسه محافظت از کنعان داره باهات ازدواج میکنه اگه بلایی سرش بیاد دیگه نمیمونه باهات! وورال بهش خبر میده که امشب عقد میکنیم برو خبر بده به همه مراسمو همینجا میگیریم تو حیاط. ابرو این خبرو میده به خانواده اش و مادر غزال میره پیشش که میبینه آلبوم عکساش با کنعان دستشه و میگه چرا اونارو داری نگاه میکنی؟ او بهش میگه میخواستم بسوزونم مادرش ازش میخواد جلوی چشماش بسوزونه غزال به سختی عکسارو میسوزونه و بهش میگه الان خیالت راحت شد؟ باور کردی که دیگه کنعانی وجود نداره؟ و از خونه میزنه بیرون که با داداش کنعان احمد روبرو میشه او بهش میگه که اصلا ازت توقع نداشتم و بعد از سرزنش کردنش میره….