خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۸۹ سریال ترکی بهار
وقتی همه متوجه میشن که سرن از پله ها افتاده پایین از ترس خودشونو سریعا میرسونن به بیمارستان. آراز و پرستارها بیرون بیمارستان منتظرن و به محض رسیدن سرن سریعا میرن سراغش و میبرنش به داخل بیمارستان برای معاینه بقیه جلوی در اتاق معاینه نگران حال سرن و بچه ها هستن. رنگین معاینه میکنه و بهش میگه خداروشکر بچه ها همه چیزشون خوبه هیچ مشکلی نداره الکی نگران نباش ولی ۲۴ ساعت اول خیلی مهمه تنها نباش که اگه چیزی حس کردی سریع بیای مراقبت و استراحت کن بعد از ۲۴ ساعت دوباره معاینه ات میکنم او قبول میکنه. وقتی بیرون میره رنگین به همه این خبرو میدن که همگی خیالشون راحت میشه و نفسی راحت میکشن. همه اعصابشون خورده و افسون خانم به خاطر تایم کاری بچه ها سر تیمور که دکتر ارشد بیمارستانه غر میزنه و میگه اگه این دونفر باهم میرفتن خونه این اتفاق نمی افتاد! بهار میگه بریم اتاق پزشک ارشد اونجا حرف بزنیم اینجا تو بیمارستان که نمیشه! سپس سر اینکه بچه ها نباید تنها باشن دیگه صحبت میکنن و افسون میگه بهتره بیان خونه من بهار میگه چرا خونه شما؟ بیان خونه من!
اونا باهم بحث میکنن که بهار میگه بزار اصلا خود بچه ها تصمیم بگیرن که خونه کی بمونن. اونا وقتی میرن پیششون بهشون میگن که ما نمیخوایم بریم خونه خودمون فعلا و امشب میخوایم تنها باشم واسه همین میریم خونه دوئو چون خودش رفته پیش مادرش ما میریم اونجا و شب بخیر میگن و میرن. دوروک میره پیش بهار و بهش میگه دکتر اورن و جم نیستن او بهم میریزه و میره تو اتاق اورن همان موقع اونا به اتاق برمیگردن که اورن با دیدنش خوشحال میشه که اونجاست و بهار سرزنشش میکنه که چرا سرخود رفته. تیمور و خانواده اش وقتی میرن خونه نورا با تیمور درباره رنگین حرف میزنه که درست باهاش رفتار کنه چون بی خانمان میشن اگه جدا بشن از هم و درباره بهار حرف میزنه و میگه که میدونم دلت واسش تنگ میشه منم همینطور ولی دیگه راه برگشتی نداریم برچسب به همین رنگین که اگه بهم بزنی بیچاره میشیم! رنگین حرفاشونو میشنوه و ناراحت و شوکه میشه…