خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملک یکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۸۷ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۸۷ سریال ترکی اسم من ملک

ملک داخل بیمارستان می رود و ویلدان در محوطه‌ نشسته و گریه میکند. او از خدا بخاطر این مسأله گله میکند و از درد داغ فرزند حرف می زند. کنعان در نیمکت کناری او نشسته و حرفهایش را می شنود. سپس جلو رفته و به ویلدان دستمال میدهد و او را دلداری میدهد. او ویلدان را نمی شناسد و نمی‌داند که مادر عمر است.
قدریه، سید علی کوچک را به خانه می برد و او را سرگرم میکند تا خیال ملک راحت باشد. دکتر در بیمارستان خبر میدهد که عمر خون زیادی از دست داده و خونریزی داخلی کرده است و باید به او خون بزنند. او میگوید که یک روز آینده برای او حیاتی است. ویلدان فقط گریه میکند و همه نگران هستند. زهرا نیز نگران است و مدام پیش باشاک گریه میکند.
زمرد دوباره شروع به زخم زبان به ویلدان و ملک میکند. بعد از رفتن او، نفیسه از ویلدان میخواهد که به دل نگیرد و او را درک کند. ویلدان از اینکه زمرد پر از نفرت و کینه شده ناراحت و دلگیر است ‌
همه تا صبح با ناراحتی در بیمارستان میمانند و منتظر تغییر وضعیت عمر و دفنه هستند.
صبح، باشاک وقتی به اتاق سر می زند متوجه می شود که دفنه به هوش آمده است. او دست دفنه را در دست عمر میگذارد تا شاید روی آنها تاثیر گذاشته و هر دو کاملا به هوش بیایند.
وقتی دفنه به خودش می آید، با دیدن وضعیت عمر شوکه شده و شروع به دادو بیداد میکند و عمر را صدا می زند. پرستاران که نمی‌توانند او را آرام کنند، به او آرامبخش تزریق می‌کنند.
همه از اینکه دفنه به هوش آمده و خطر رفع شده است خوشحال می شوند. ویلدان با خوشحالی ملک را بغل میکند. ملک دعا می‌کند که عمر نیز به هوش بیاید.
در بیمارستان، فوندا با طعنه در مورد دزدیده شدن دفنه با کنعان حرف می زند. کنعان میگوید که امیدوار است آن دزد هرچه سریع تر به سزای اعمالش برسد. سپس یادش می آید که روز حادثه وقتی که عدنان دفنه را سوار ماشین کرده بود و می‌خواست برود، او و حوس به آنجا رسیده و سپس دفنه را به محل حادثه برگردانده بود و با پلیس تماس گرفته بود و گزارش تصادف داده بود. سپس عدنان را به حوس سپرده بود تا از آنجا ببرد.
وقتی حال دفنه بهتر می شود، او را به بخش منتقل میکنند. همه دور دفنه جمع شده و به او سر سلامتی میدهند و از اینکه او به هوش آمده خوشحال هستند. دفنه به ویلدان میگوید که میداند عمر نیز خوب خواهد شد زیرا او قوی است. سیدعلی نیز پیش دفنه آمده و احوال او را می پرسد و خوشحال است.
آلپای و فوندا و کنعان نیز پیش دفنه می آیند. دفنه با دیدن آنها عصبانی شده و از آلپای میخواهد که از آنجا برود و نمیخواهد او را ببیند. سپس نگاه معناداری به کنعان میگوید.
کمی بعد، پلیس به اتاق دفنه می رود تا از او بازجویی کند. دفنه با عصبانیت میگوید که عدنان او را دزدیده و در خانه ای حبس کرده بود و سپس باعث تصادف آنها شده است. کرم با شنیدن این حرفها به سمت محوطه بیمارستان می رود و با عصبانیت به آلپای و کنعان حمله میکند. ملک سعی دارد دفنه را بخاطر یادآوری روزهای بدی که داشته و ماجرای دزدی دلداری بدهد و او را آرام کند.
ویلدان پیش عمر می رود و با او که همچنان بیهوش است حرف می زند و از او میخواهد که زودتر خوش بشود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا