خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی داستان یک شب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعههای تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.
قسمت ۶۹ سریال ترکی داستان یک شب
همگی از تصمیم ازدواج کورشاد و گلزار جا خوردن و اوضاع ریخته بهم. وقتی میرسن خونه عاصف و عفت شروع میکنن گلزارو سرزنش کردن و در آخر عفت اونو از خونه بیرون میندازه و میگه دیگه اینجا جایی نداری! ماهر بهشون میگه الان عصبانی هستین نمیدونین دارین چیکار میکنین این درست نیست! عاصف میگه حالا که اون مردو انتخاب کرده دیگه بین ما جایی نداره بهتره بره همونجا! سپس آنها به داخل میرن ماهر میخواد بره دنبال گلزار که فرمان بهش میگه تو برو داخل من میرم دنبالش. کورشاد به ماهر زنگ میزنه که ماهر جواب میده و میگه بعد از اینکه بمبو انداختی خونه ما واسه چی دوباره زنگ زدی؟ او میگه به خاطر گلزار خانم زنگ نزدم یه اتفاق دیگهای افتاده ماهر میپرسه چه اتفاقی؟ کورشاد بهش میگه سلیم اومده بوده خونه ما ماهر جا میخوره کورشاد بهش میگه اومده بوده با مادرم کلی حرف زده و تهدید کرده گفت که انتقام رشیدو میگیره ازمون.
ماهر بهش میگه چرا یهو رشید انقدر واسش عزیز شده؟ کورشاد میگه چون انگاری سلیم پسر رشید بوده ماهر شوکه میشه و میگه این حقیقت داره؟ کورشاد تایید میکنه و تمام حرفهایی که سلیم به مادرش زده را بهش میگه. فرمان گلزار را به خونه کورشاد رسونده و سرزنشش میکنه که گلزار باهاش صحبت میکنه و میگه تو با سودا از روی علاقه ازدواج کردی؟ نه! تو افسانه رو دوست داشتی که اونم ازت گرفتن تو باید منو بهتر از همه درک کنی! فرمان میگه تشویقت نمیکنم اما کاری که میدونی درسته اونو انجام بده و مقداری پول که تو جیبش بوده را بهش میده و میگه دستت خالیه این باشه دستت. ماهر فیلم جشن آخر سالو نگاه میکنه و اونجا متوجه میشه که مادربزرگش جان افزارو از بالا پشت بوم انداخته بوده پایین او حسابی عصبی میشه و میره با مادربزرگش حسابی دعوا میکنه و میگه من یه خونه پیدا میکنم و دست زن و مادرمو میگیرم و از اینجا میرم! فردای آن روز جان افزا با سارا میرن دنبال خونه. ماهر که رد سلیمو زده با مامورهاش میرن به عملیات. سلیم لبه پرتگاه گیر میفته که برای اینکه تسلیم ماهر نشه خودشو از پرتگاه پایین میندازه. ماهر به صالح میگه به گارد ساحلی بگین همه جا رو خوب بگردن….