خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی تو در بزن + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی تو در بزن
تلفن سرکان زنگ میخوره و بهش میگن که تاریخ عروسی ادا و دنیز واقعیه و ثبت شده و ۲۰ مارس رسما ازدواج میکنه، سرکان بهم میریزه از طرفی سلین که میبینه ادا نیست میاد به سرکان میگه ادا نیست اینجا بود ولی نیست سرکان دست و پاشو گم میکنه و همه جارو میگرده میخواد بپره تو آب که خبر میدن ادا پیدا شده یه کشتی دبگه متوجه شده و نجاتش دادن، سرکان خیالش راحت میشه و موقع رفتن گردنبند ادارو پیدا میکنه و برمیداره. سرکان به سمت ادا میدود و ازش میپرسه حالت خوبه؟ که ادا از اینکه توجه سرکانو میبینه خوشحال میشه و میگه اره خوبم لباسامو عوض کردم موهامم خشک کردم، دنیز از راه میرسه سرکان که او را میبیند عقب میکشد و حسادت میکنه. وقتی که از کنار سرکان رد میشن ادا به دنیز میگه گردنبندمو گم کردم که دنیز دلداریش میده و میگه اول تو گرم شو بعد دنبالش میگردیم. شب ادا ماجرارو برای ملو تعریف میکنه و ادا به ملو میگه ۲روز مونده فقط ولی هیچی یادش نیومده هنوز، اگه لازم باشه سر سفره عقدم میشینم ملو میگه فکر خوبیه سر سفره عقد بشین عمه آیفر میاد و تو دستش یه انگشتر چشم نظر میندازه و میگه از بس خوشگلیو خوش قلبی چشمت میزنن فقط مونده بود تو دریا بیوفتی که اینم افتادی ادا میگه تازه گردنبندمم گم شد، عمه آیفر دعوت نامه عروسیو برمیداره و میگه اینو میخوای چیکار کنی که ادا میگه میشینم پای سفره عقد تا ببینیم چی میشه عمه آیفر اول مخالفت میکنه میگه این کار نشدنیه که ادا میگه اگه تو این ۲روز یادش نیاد دیگه سرکانو فراموش میکنم که عمه ایفر قبول میکنه سرکان با انگین به کافه میرن و سرکان بهش میگه همه چی تموم شد دیگه انگین میگه چرا چیشده؟ چی تموم شده؟ که سرکان میگه داره ازدواج میکنه تاریخ ازدواجشون واقعیه دیگه باید فراموشش کنم که انگین میگه تو عاشقشی سرکان دنبالش برو کنار نکش مگه جرن نگفت اینا همش بازیه؟ سرکان میگه نه توهم زده بوده انگاری همه چی واقعیه باید تمومش کنم دیگه. سلین میره پیش دنیز و میگه نمیشه سرکان همش پیش ادا میره نمیدونی چجوری خودشو گم کرده بود وقتی ادا افتاده بود تو آب من دیگه کم اوردم و عکس هایی که براش پیامک شده بود را بهش نشون میده و میگه معلوم نیست کیه دست بردارم نیست دنیز میگه من تاریخ عروسیو واقعی ثبت کردم تو هم باید همین کارو بکنی و سرکانو پای سفره عقد بنشونی باهمم میگردیم و این آدمو پیدا میکنیم. سرکان تمام شبو به ادا فکر میکنه. فردای ان روز در مسیر رفتن به شرکت عکس خودش و ادارو روی بیلبورد میبینه و عصبی میشه و با خودش میگه این دیگه چیه نه نه ادا تمو شده من نباید نگاه کنم و خودشو کنترل میکنه تا به عکس ادا نگاه نکنه. سرکان به شرکت میره که انگین و فرید و پریل میان و میگن همه دارن درباره شرکت آرت لایف صحبت میکنن فرید میگه تلفن ها هم اصلا قطع نمیشه پریل هم میگه چند تا شرکت معماری مهم هم زنگ زدن واسه همکاری. یه نفر به آیدان زنگ میزنه و ازش تشکر میکنه و میگه فردی به اسم الکس به خیریه اصلاح اخلاق از طرف شما کمک کرده آیدان در حال دیوانه شدن است که آیفر بهش زنگ میزنه و میگه یه نفر زنگ زده و گفته الکس از طرف اون به خیریه بی وفاهارو فراموش نمیکنن کمک کرده و جفتشان عصبانی میشن. آیدان میگه فقط بفهمم کی مارو لو داد میدونم چیکارش کنم که از رفتار سیفی میفهمه اون اینکارو کرده و بهش میگه اخراجی همین الان از اینجا برو، وقتی سیفی میره آیدان با خودش میگه یعنی واقعا رفت؟و پشیمون میشه. سلین پیش سرکان میره و باهم بحثشان میشه وقتی سلین از اتاق میخواد بره بیرون ادا و دنیز میان و میگه سلین دنبالت میگشتم حلقه مو انداختم گفتم ببینی خیالت راحت بشه که سلین میگه خیلی خیالم راحت شد که ادا میگه مطمئنم و میخنده سرکان وقتی میفهمه انگشتر انداخته بیشتر کلافه میشه. جرن با دنیز در حال حرف زدن است و در اخر جرن فرید را میبینه و به دنیز بهش میگه انقد بزرگت کرده بودم که به خاطرت یه سری کارها کردم که الان پشیمانم که چرا اون کارهارو کردم در صورتیکه هیچ ارزشی نداشتی و میره. ادا و ملو باهم داشتن جلوی درب شرکت حرف میزدن که جرن میره و معذرت خواهی میکنه و میگه خیلی شکستمتون ولی از روی قصد نبود من دیگه داروهامو نمیخوردم دست خودم نبود فرید بهم یه دکتر پیشنهاد کرده میرم اونجا به تنظیمات کارخانه برمیگردم و همدیگرو در آغوش میگیرن و از همدیگه معذرت خواهی و ابراز علاقه میکنن. سیفی میره پیش عمه آیفر و بهش میگه که ایدان منو انداخته بیرون که ایفر میگه چرا؟ سیفی میگه وقتی فهمید شمارو لو دادم انداخت بیرون آیفر یه لحظه جا میخوره و میگه تو مارو لو دادی؟ که سیفی احساس پشیمونی میکنه که ایفر به آیدان رنگ میزنه تا بره اونجا پیشش. ادا قبل از ورود سرکان به شرکت از عطرش به مقدار زیاد تو هوای اتاق میزنه وقتی سرکان میاد از شدت غلیظ بودن عطر حالش بد میشه و میگه این دیگه بوی چیه؟ که ادا میگه عطر منه از دستم افتاد شکست، بده؟ که سرکان میگه نه ولی خوب هرچیزی زیادش بده دلو میزنه و نمیتونه تحمل کنه و میخواد بره بیرون که ملو میاد و استکان قهوه سرکانو برمیداره و با دیدن کف استکان فالی تعبیر میکنه و از خودش میگه. ملو به ادا میگه ببین یه تور سفید دیده میشه یه زن و مردن که همدیگرو بغل کردن و این نسون میده که هیچ وقت ازهم جدا نمیشن همه جا سرنوشتشون بهم گره خورده سرکان میگه ملو اینو الان باید چیکار کنم؟ که ملو میگه باید درشو بزاری نیت کنی تا برآورده بشه که سرکان میگه پس میندازمش دور و از اتاق بیرون میره. ادا به ملو میگه دیدی بازم یادش نیومد کلی عطر زدم فالو گفتی ولی هیچی تغییر نکرد. سرکان موقع رفتن به بار که سوین خانمو میبینه میگه شما اینجا چیکار میکنی؟ که سوین خانم میگه لباس عروس ادا خانمو آوردم تا پرو کنن سرکان جا میخوره و اعصابش خورد میشه و به اتاق سلین میره، ساین وقتی میبینه سرکان بهم ریخته هستش میگه عشقم چیشده؟ که سرکان میگه چیزی نیست خودم حلش میکنم باشه؟ که سلین میگه باشه و بهش یه لیوان آب میده. ملو، جرن و پریل جمع شدن تا ادا لباسو پرو کنه و همگی ببینن ادا میگه اینجا تو شرکت که نمیتونم بزار واسه بعد که سوین خانم میگه اگه موکول کنیم به یه وقته دیگه احتمال داره نتونم فردا تمومش کنم که ادا میگه باشه بالا میتونم برم پرو کنم. سرکان و سلین همان موقع میان و سوین خانم میگه شما هم عروسیتون نزدیکه درسته؟ که سرکان تایید میکنه. سوین خانم به سلین میگه لباس عروستونو کجا میخواین بدوزین؟ که سرکان میگه شما بدوزین بهتره کی بهتر از شما سوین خانم میگه من که خیلی دوست دارم چون عاشق سلین خانمم. ادا میگه من برم پرو کنم لباسمو که سرکان کلافه میشه و میگه آره منم برم به انگین بگم این شرکت معماری تغییر بده به تدارکات عروسی …