خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۴۱ سریال ترکی مروارید سیاه
سینان رفته پیش ایرماک تو خونه و آرومش میکنه او گریه میکنه و مدام مادرشو صدا میزنه و میگه مامانم اونجا سردش میشه! سینان بغلش کرده و ازش میخواد تا به خودش مسلط باشه باهمدیگه از پسش برمیان. کمال رفته به جنگل تا بگرده دنبال اسلحه عزیز توپراک که ابرو انداخته اونجا او در حال گشتنه که یه ماشینو میبینه و سریع مخفی میشه. کنعان به غزال تو یه موقعیت یه گوشی میده و میگه با این گوشی ازت خبردار میشم حالتو میپرسم اگه احساس خطر کردی باهاش بهم خبر بده. وورال به خونه رفته که ایرماک بادیدنش بغلش میکنه و با گریه میگه چجوری با این غم کنار بیایم؟ اونا باهمدیگه گریه میکنن و همو آروم میکنن. اون آدم ها تو جنگل اسلحه رو پیدا میکنن و میرن کمال به ابرو زنگ میزنه و میگه که یسری آدم اومدن گشتن اسلحه رو پیدا کردن ابرو حسابی میترسه و گریه میکنه.
وورال شب تو خونه فلشی که قبلا زده بود به لپ تاپو میبینه و قبل از فیلم اتاق ایرماک فیلم غزال و کنعانو میبینه که همدیگرو میبوسن و حسابی روانی میشه همان موقع ابرو به داخل اتاق میره که گردنشو میگیره و میخواد بکشتش وورال به خودش میاد میبینه ابروعه و ولش میکنه. ابرو وقتی میبینه فیلم تو فلشو دیده آرومش میکنه و بهش میگه اگه بلایی سر کنعان بیاری غزال ولت میکنه اون دیگه به عزیز توپراک میگه بابا! اون همه چیزو فهمیده وورال سعی میکنه صداهای تو سرشو ساکت کنه. غزال به اتاق میره که میبینه وورال اونجاست او جا میخوره و از حرف های عجیب وورال جا میخوره که او بهش میگه فیلمو دیده که چجوری کنعانو میبوسیده و باهم حسابی دعوا میکنن. وورال میگه اسلحه عزیز توپراکو پیدا کردم بدم به پلیس یا پدرت یا کنعان میرن زندان ولی ندادم خواستم تو این کارو کنی! او میگه نمیتونم! ولی وورال بهش ۲ روز وقت میده که یکیو انتخاب کنه و میره. فردای آن روز مراسم خاکسپاری جانان برگزار شده…