خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۲۶ سریال ترکی داستان یک شب

کورشاد موقع صبحانه میره پیش سلیم و از صبحانه اش میخوره که او عصبی میشه و میگه آخرین باری که یه نفر این کارو کرد اتفاق خوبی نیوفتاد! کورشاد میگه میخوای بکشی منو؟ موفق نمیشی قبلا امتحان کردی! الان ما دیگه شریک سرنوشت همیم نقاب بوریس افتاده فهمیدم همون رئیس رشیده! و سلیم میره تو فکر و باهم صحبت میکنن. فرمان از طریق حساب بانک عاصف خان فهمیده او تو کدوم محله ست و به عفت میگه که داره واسه جان افزا و ماهر عروسی میگیره! جان افزا و ماهر رفتن برای عقد وقت گرفتن که برای فردا وقت دادن و میرن برای خودشون لباس عروس و کت و شلوار میگیرن. سلیم وقتی از کورشاد میشنوه که ماهر و جان افزا باهم ازدواج کردن عصبی میشه و میزنه به سرش که کورشاد میگه آروم باش فعلا صیغه کردن اگه من کورشادم نمیزارم دخترم واسه اون ماهر بشه! جابر رفته به خونه سلیم تا سیلارو ببره اما او بهش میگه هروقت نامزد من اومد دختر شما هم میاد پیشتون و در آخر جابر وقتی میبینه افراد اون بیشتره با آدم هاش از اونجا میرن.

شب برای جان افزا و ماهر مراسم حنابندان گرفتن و همگی خوشحالن و میرقصن. سلیم مدام به رشید زنگ میزنه اما او جواب نمیده. سلیم برای رشید پیام میفرسته ک اگه این ازدواج سر بگیره تمام روابط کاری ما بهم میخوره چیزی که مال منه، مال منه! کورشاد میره پیش سلیم و میگه به یه ماشین احتیاج دارم او میگه جاشونو پیدا کردی؟ او تأیید میکنه که سلیم هم میخواد باهاش بره اما کورشاد بهش میگه نه تو اینجا باش من با دخترم میام اون موقع تو باید به قولت عمل کنی سلیم قبول میکنه. مراسم حنابندان به خوبی انجام میشه. وقتی جان افزا به اتاقش میره پدرشو اونجا میبینه که جا میخوره او بهش میگه که این عقد نشدنیه جان افزا میگه خیلی هم شدنیه تنها زمانیه که تو زندگیم انقدر خوشحالم! حداقل یکبار واسم پدری کن! او میگه نمیشه اگه ازدواج کنین ماهرو میکشن! همه میدونن اینجایین فقط منتظر این که ازدواج کنین! یه کاری کن که اون ازت زده بشه اینجوری دیگه سمتت نمیاد….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا