خلاصه داستان قسمت ۱۲۷ و ۱۲۸ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۷ و ۱۲۸ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۱۲۷ و ۱۲۸ سریال ترکی بهار
تو مراسم خواستگاری چاعلا با هما و سرن برنامه میریزن که قهوه ارن را حسابی تند کنند. او وقتی قهوه را میخوره حسابی میسوزه جوری که از چشماش اشک میاد اما کم نمیاره و تمام قهوه را مینوشد بعد از چند دقیقه وقتی میخوان مراسم خواستگاری را شروع کنند و بهار را از مادرش خواستگاری کنند افسون خانم به اونجا میاد و فکر میکنه که همه از باردار بودن بهار خبر دارند و بهش تبریک میگه که همه جا میخورن. گلچیچک فشارش میره بالا و شوکه شده. افسون معذرت خواهی میکنه و میگه نمیدونستم که خبر نداشتین! سپس دکتر رها و تولگا بهار را برای ارن خواستگاری میکنند و گلچیچک بهش میگه منم دخترمو میدم سپس از آنجا میرن که بهار بهشون میگه اینجوری نباید میفهمیدین! خیلی بد شد! بعد از رفتن همه سرن سعی میکنه آراز را آروم کنه و میگه همینجوری مهمترین شب زندگیش خراب شد تو آروم باش بدترش نکن! پارلا منتظر تیمور بوده که بیاد با هم شام بخورن اما وقتی او به خونه میره تیمور بهش میگه که من حواسم نبود کلاً یادم رفته بود شام خوردم او ناراحت میشه و میگه همینجوری مادرمو هم نادیده میگرفتی آره؟ داری همون حسو به منم میدی! و به اتاقش میره و اونجا گریه میکنه که رنگین وقتی بهش زنگ میزنه میفهمه داشته گریه میکرده و سریعا به اونجا میره. او از تیمور میپرسه که چه بلایی سر پارلا آورده پارلا میاد و میگه بهت گفتم نیای اینجا چیزی نشده میبینی که حالم خوبه فقط دلم گرفته بود همین! رنگین باور نکرده و ازش میخواد باهاش همراه بشه و برن خونه که او میگه من جایی نمیام همینجا میمونم رنگین ناچارا میره.
اورن با بهار میرن به بیمارستان تو اتاق سونوگرافی تا از وجود بچه مطمئن بشن اما کیسه آبو پیدا نمیکنن. همان موقع رنگین میاد و بهشون میگه بزارین منم یه معاینه کنم. او با معاینه کردن بهش میگه که بارداری خارج از رحمه و میدونی که باید هرچه سریعتر به بارداری خاتمه بدی اورن ناراحت میشه و تو خودش میره بهار ازش میخواد تا او رو تنها بزاره تا کمی با خودش خلوت کنه. سرن وقتی به بهار زنگ میزنه با کلافگی بهش میگه هر کدوم از این پرستارهای بچه که اومدن خوب نبودن و خوشم نیومد بهار بهش میگه که انگاری اشتباه بود حامله نبودم خارج از رحم بود با یه آمپول تموم شد. سرن جا میخوره و بهش میگه میخوای بیام دنبالت؟ بهار میگه نه فقط ازت میخوام تو به بقیه خبر بدی. اهالی خونه وقتی میفهمند که بهار حامله نبوده خیالشون راحت میشه و مادرش گلچیچک خدا را شکر میکنه. عزیز آراز با دیدن مادرش او را در آغوش میگیره تا آروم بشه با اینکه ته دلش خوشحاله، تیمور با فهمیدن این قضیه لبخند میزنه.
بهار میگه حالا که بچهای در کار نیست میخوای برای ازدواج عجله نکنیم؟ اورن مخالفت میکنه و میگه ازدواج فقط به خاطر اون بچه نبود سپس شروع میکنند به آماده کردن تدارکات عروسی. روز عروسی میرسه که تیمور وقتی بهارو تنها گیر میاره باهاش صحبت میکنه و ازش میخواد تا بهش یه فرصت دیگه بده تا اونو ببخشه اما بهار میگه تو با خودت چی فکر کردی؟ فکر کردی الان با همدیگه دست تو دست همدیگه میریم بیرون؟ نه چیزی بین ما دیگه درست نمیشه! بهار با یادآوری اورن که برای بچهدار شدنش خوشحال شده بود و حرفهای جم درباره اورن که برای بچه ذوق داشته تصمیم میگیره که بهتره ازدواج سر نگیره تا اونم طعم پدر شدنو بچشه. وقتی عاقد میخواد اونارو زن و شوهر اعلام کنه از بهار اجازه میخواد که او به اورن میگه نمیشه نمیتونم و از اونجا میره که همه شوکه میشن….