اسامی بازیگران سریال کرگدن + خلاصه داستان قسمت آخر

سریال کرگدن به کارگردانی کیارش اسدی‌زاده و تهیه‌کنندگی صادق یاری، محصول سال ۱۳۹۸ است که در ابتدا نام این سریال قرار بود پیتوک شود اما پس از سرودن تیتراژ، نام این سریال به کرگدن تغییر یافت. ماجرای این سریال درباره ۵ جوان است که به واسطه مهارت‌هایشان وارد چالش آدرنالین می‌شوند و این سرآغاز رفاقت بین آنهاست، فارغ از اینکه چالش آدرنالین از طرف یک مافیای بزرگ و پر قدرت طراحی شده‌است و ماجراهای غیرقابل پیش‌بینی را رقم می‌زنند. بازیگران سریال کرگدن عبارتنداز؛ نوید (مصطفی زمانی)، رها (سارا بهرامی)، کاظم (پوریا رحیمی سام)، دانیال (بانیپال شومون)، گیسو (هدی زین العابدین)، نازنین (ستاره پسیانی)، ونوشه عظیمی (پانته‌آ پناهی‌ها)، مارک (کاظم سیاحی).

سریال کرگدن
سریال کرگدن

سریال کرگدن چند قسمت است؟

توزیع این سریال از ۱۶ آبان ۹۸ شروع شده و هر هفته  شنبه ها قسمت جدیدی از آن انتشار می یابد، فعلا در فصل اول ۲۶ قسمت ان پخش خواهد شد.

اسامی بازیگران سریال کرگدن

اسامی بازیگران زن و مرد سریال شبکه نمایش خانگی کرگدن عبارتند از:

  • پوریا رحیمی سام بازیگر نقش کاظم (کاظی)
  • مصطفی زمانی بازیگر نقش نوید
  • سارا بهرامی بازیگر نقش رها (نجمه)
  • هدی زین العابدین بازیگر نقش گیسو
  • بانیپال شومن بازیگر نقش دانیال
  • محمد امین بازیگر نقش افشین
  • پانته آ پناهی ها بازیگر نقش ونوشه عظیمی
  • ستاره پسیانی بازیگر نقش نازنین
  • الهام کردا بازیگر نقش کیانا مرادی
  • کاظم سیاحی بازیگر نقش مارک
  • نادر فلاح بازیگر نقش طاهر
  • مهدی کوشکی بازیگر نقش کوروش
  • معصومه قاسمی پور بازیگر نقش اوتادی
  • مجید آقاکریمی بازیگر نقش بهنام
  • بیژن افشار بازیگر نقش پرتابی
  • شراره دولت آبادی بازیگر نقش گیتی
  • امیر سمواتی
  • ترنم کرمانیان بازیگر نقش باران

خلاصه داستان قسمت ۱ سریال کرگدن

نوید در حال پوشیدن لباس مخصوص است و دانیال به او کمک می کند. لباس زره مانندی که تمام بدن او را می پوشاند. قرار است او در چالشی به نام کرگدن شرکت کند و سوار بر موتور سیکلت حرکات نمایشی انجام دهد. او با اصرار زیاد، خواهرش نازنین را به تهران می فرستد و قبل از سوار شدن به موتور به رها دوست دخترش می گوید:« در قلبت همیشه جایی برای من نگه دار.» رها مثل همیشه قربان صدقه اش می رود و نوید سوار موتور می شود. شرکت در این چالش با تصمیم نوید و چهار نفر از دوستانش یعنی کاظم، دانیال، گیسو و رها بوده است. کاظم دوربین به دست می آید و پنج نفری عکس یادگاری می گیرند. نوید کنار ساختمان مخروبه ای شروع به پرش با موتور سیکلت می کند. دوستانش که منتظرند نوید برگردد، در مورد تقسیم پولی که بدست خواهند آورد صحبت می کنند. کاظم می گوید:« تصمیم داشتم پولم را بردارم و از اینجا بروم. ولی یاد چشمهای مظلوم شما منصرفم کرد!» همه می خندند و رها می گوید:« من هم با پولم برای مادرم خانه می خرم.» در این بین معلوم می شود که گیسو و دانیال رابطه شان را با هم تمام کرده اند.

انتظار آنها به پایان می رسد. نوید سوار بر موتور با سر و صدا از راه می رسد و همچنان ویراژ می دهد. قبل از آمدن زنی کیفی پر از دلار را به او می دهد و می گوید:« پول را بردار و برو. این پول آرامش و آسایش کامل برای خانواده ات را به همراه می آورد.» دوستانش برایش هورا می کشند. اما چند لحظه بعد حادثه ی تکان دهنده ای همه را میخکوب می کند. نوید با موتورش کمی دورتر منفجر می شود.

شش ماه بعد، گیسو ویدئویی دریافت می کند که در آن نوید صحیح و سالم نشان داده می شود. او با عجله درحالی که با مادرش بگو مگو می کند سوار ماشین شده و به سراغ دانیال می رود. دانیال بوکسور است و مرکز پرورش اسب دارد. گیسو به محض دیدن دانیال می گوید که نوید زنده است. ولی دانیال باور نمی کند. گیسو او را سوار ماشینش می کند و ویدئو را نشانش می دهد. دانیال با ناباوری می گوید:« ولی نوید همچین آدمی نبود که رکب بزند.» هر دو با هم سراغ کاظم که در میان جمعیت درحال اجرای ترانه ای است می رود. کاظم وقتی ویدئو را می بیند می گوید:« این نمی تواند نوید باشد. حتما بدل اوست.» گیسو که خشمگین تر از همه است می گوید:« حتما خانواده اش از او خبر دارند. باید رها را پیدا کنیم.»

مادر رها با ترش رویی با آنها برخورد میکند و آنها را برای ناراحتی های رها مقصر می داند. کاظم به دانیال می گوید:« من می دانم رها کجاست. فقط آدرسش را نمی دانم.» آنها مادر رها را تعقیب می کنند و بالاخره او را در آسایشگاه روانی پیدا می کنند. رها با دیدن ویدئو ی نوید به یاد خاطرات گذشته می افتد و جیغ و داد راه می اندازد. پرستارها به او آرام بخش می دهند. دانیال به پزشک آسایشگاه می گوید:« می خواهیم دوستمان را از اینجا ببریم.» دکتر مخالفت می کند و به حراست آسایگاه دستور می دهد آنها را ابیرون کند. هر سه نفر جلوی آسایشگاه منتظر می مانند و وقتی دکتر از آنجا خارج می شود، گیسو با پرستار تماس می گیرد و از او می خواهد گوشی را به رها بدهد. گیسو به رها توضیح می دهد که چطور از آسایشگاه فرار کند . در یک فرصت مناسب رها با سرعت شروع به دویدن می کند و سریع از دیوار آسایشگاه بالا می رود و خودش را به دوستانش که در کوچه منتظرند می رساند. ولی در اثر داروی آرام بخش از دیوار سقوط می کند. دانیال و کاظم با نگرانی به طرف او می دوند.

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۲ سریال کرگدن

افشین دستیار ونوشه (مدیر گروه چالش کرگدن) به خانم دکتر اوتادی (مسئول آسایشگاه روانی) با خشم می گوید: “مگر نگفتم دختره رو فراری بده؟” و او هم جواب می دهد: “من نتوانستم جلوی نگهبان را بگیرم. الان هم که به خیر گذشت.” افشین لیوان آب را زمین می ریزد و می گوید: “جوری پخش زمینت می کنم که دیگر نتوانی بلند شودی. فرار دختره رو پیگیری کن تا کسی شک نکند.” دکتر اطاعت می کند و می رود. رها صحیح و سالم به خانه می رسد به خواهرش باران که ناشنواست می گوید دیگر ترکش نخواهد کرد. از آسایشگاه به مادر رها خبر داده اند که رها فرار کرده و او با خشم به رها می گوید: “نمی گذارم با آن دوست هایت رابطه داشته باشی.” رها فریاد می زند: “بچه ها می گویند زنده است.” مادرش فریاد می زند: “حالا که اینطور است من رها را برمی دارم و می روم و همه چیز را در مورد تو به او خواهم گفت.” رها التماس کنان مادرش را صدا می زند.

دکتر اوتادی به دیدن مادر گیسو می رود و می گوید: “دختر شما رها را فراری داده و یکی از نگهبان هایش را به شدت زخمی کرده. فقط به خاطر شما شکایت نکردیم.” مادر گیسو چکی با مبلغ بالا به دست او می دهد و دکتر که به هدفش رسیده، می رود. کوروش، برادرِ گیسو، مادرش گیتی را تحت فشار می گذارد که: “به خاطر گندکاری های دخترت همیشه باج می دهی و گیتی او را متهم می کند که زیرآب خواهرش را می زند. کوروش با کنایه به گیتی می فهماند که اگر مراقب دخترش نباشد ممکن است به خطر بیفتد.

کاظمی به دوستانش می گوید: “دفعه آخر که نوید را دیدیم از همه ما حلالیت خواست پ معلوم است که می خواسته به ما نارو بزند.” و یاد حرف های او می افتند که گفته بود من هوای رفیق هایم را دارم ولی اگر لازم باشد کار درست را انجام دهم بدون ملاحظه آن کار را می کنم. کدیر گروه، خانم ونوشه هم گفته بود اول باید خودت را دوست داشته باشی بعد دیگران را. بچه ها با دکتر پزشکی قانونی صحبت می کنند که نوید را نبش قبر کنند و روی او آزمایش DNA انجام دهند. دکتر می گوید باید اجازه پدرش را داشته باشید. آنها به دیدن خانواده نوید می روند ولی رها اصرا می کند که او به خانه نوید برود و با طاهر، پدرش، صحبت کند. او ویدیویی که زنده بودن نوید را گواهی می دهد از روی گوشی پاک می کند و با خواهر نوید، نازنین، صحبت می کند و برمی گردد و به دوستانش می گوید پدر نوید با نبش قبر موافقت نکرد. در همین حال، طاهر از کوچه سر می رسد. دانیال با شک از رها می پرسد: “پس تو با کی صحبت کردی؟” رها نمی داند چه بگوید.

مارک، مدیر برنامه چالش آدرنالین، بدون اطلاع ونوشه با افشین وارد معامله می شود. افشین صدای او را ضبط می کند و در اختیار ونوشه قرار می دهد. ونوشه می گوید: “مارک را طوری تنبیه کن که مجازاتش را همیشه به همراه داشته باشد.” افشین مارک را به خانه متروکه ای می کشاند و بعد از جلب اعتماد او و تعریف از کارهایش صورت او را در اسید می سوزاند.

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۳ سریال کرگدن

رها در مقابل سوال دانیال که از او می پرسد: “پس تو با کی صحبت کردی؟” می گوید با خواهر نوید حرف زده و آنها هم گفتند پدرشان با نبش قبر موافقت نمی کند. مردی موتورسوار که آنها را زیر نظر دارد جلو می آید و می پرسد: “در محله ما چکار دارید؟” و با دانیال درگیر می شود. از سروصدای آنها طاهر از خانه بیرون می آید و دعوا خاتمه پیدا می کند. همگی با هم به خانه طاهر می روند و او با عصبانیت از آنها می پرسد آنجا چه می خواهند. گیسو جریان را توضیح می دهد و می گوید باید اجازه نبش قبر را برای آزمایش بدهی ولی طاهر مخالف است و آنها را مقصر مرگ پسرش نوید می داند و می گوید: “شما با آن بازی چالش تان پسر من را به کشتن دادید.” بچه ها یاد روزی می افتند که با هم در چالش آدرنالین آشنا شده بودند. کاظم به عنوان کسی که نفسش را در زیر آب حبس می کند، دانیال به عنوان بوکسورفایت، رها به عنوان پارکورکار و نوید به عنوان موتورسوار. مارک داخل اتاق می آید و به همه خوشامد می گوید و می گوید: “این چالش برای مدت محدودی برنامه ریزی شده و در پایان کار که به عنوان فعالیت های تبلیغاتی از آنها بهره برداری خواهد شد به هرکدامتان ده هزار دلار پرداخت خواهد شد. به شرطی که با هیچ شرکت و ارگان دیگری جز ما ارتباط نداشته باشید. بیمه هم می شوید تا اگر اتفاقی افتاد خسارت دریافت کنید.

مدیریت این برنامه به عهده خانم ونوشه عظیمی است و دوربین های اینجا تمام فعالیت های شما را رصد می کند.” ونوشه و افشین تمام حرف های مارک را از اتاق بغلی می شنوند. دانیال از چالش انصراف می دهد و به نوید می گوید: “این همه امکانات و پول به نظرم مشکوک و ترسناک است.” نوید که خودش برای افشین کار می کند مامور می شود تا دانیال را به گروه برگرداند. نوید هر طور شده، دانیال را که مرکز پرورش اسب دارد به گروه برمی گرداند. ونوشه به نوید که نگران است ارتباطش با آنها، بین پنج نفر دیگر لو برود، می گوید نگرانی اش همه چیز را خراب خواهد کرد. ” خوشم میاد که تو یک طرفی و آن چهار نفر طرف دیگرت.” در بخش اول چالش آدرنالین، از دانیال که بوکسور است خواسته می شود بوکسور مقابلش را به شدت بزند اما او زیر بار نمی رود. مارک به او می گوید: “قرارداد امضا کرده ای که هرکاری از تو خواسته می شود انجام دهی.” ولی او امتناع می کند. نازنین خواهر نوید کنارش می رود و جان خودش را قسم می دهد و از دانیال می خواهد طرف را با مشت لت و پار کند. دانیال حرف او را قبول می کند.

در خانه طاهر، اصرا دانیال و گیسو به جایی نمی رسد و طاهر قبول نمی کند نبش قبر کنند و از جسد نوید نمونه برداری کنند. بعد از رفتن بچه ها، طاهر از نازنین در مورد زنده بودن نوید سوالاتی می پرسد و می گوید: “تو با نوید صمیمی بودی. چیزی از این جریان نمی دانی؟” نازنین اظهار بی اطلاعی می کند. گیسو به دیدن دوستش که پیغام داده می رود ولی با برادرش کوروش رو به رو می شود. کوروش با نفرت به او می گوید: “دوستت را از آسایشگاه فراری دادی. صاحب آسایشگاه آمده بود سروقت ما.وقتی با آن رفقایت می گردی همه چیز را به گند می کشی. گیسو با ناراحتی و خشم از آنجا می رود. رها به روزهایی که فکر می کند که نوید به او ابراز علاقه کرده بود و رها به او گفته بود: “تو مرا نمی شناسی. در زندگی من چیز مهمی وجود دارد که باید از آن باخبر شوی.” ولی جرات نکرده بود آن را به نوید بگوید.کاظم بالاخره موفق می شود ویدیویی را که در آن نوید، زنده دیده شده، ریکاوری کند. همه از این اتفاق خوشحال می شوند جز رها…

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۴ سریال کرگدن

نازنین خواهر نوید،در حال خارج شدن از شرکتی که در آن کار می کند تست که رییس شرکت از او می خواهد سر چهارراه منتظر باشد چون می خواهد او را برساند،او مردی میانسال است که قصد نزدیک شدن به نازنین را دارد.اما قبل از اینکه نازنین فرصت کند تا جواب رییسش را بدهد،سهیل دوست نوید پیش پای اوترمز می کند و خبر می دهد که نوید تصادف کرده.

آنها با عجله به بیمارستان میروند ومیفهمند که باید در پای نوید پلاتین کار بگذارند به خاطر بی پولی مجبور میشوند پلاتین ارزان و غیر استانداردی تهیه کنند، بالاخره پای نوید عمل میشود ولی نازنین ازجریان تصادف نوید به خانواده اش چیزی نمیگوید.چند روز بعد پای نوید به علت تقلبی بودن پلاتین عفونت میکندو پزشک اطلاع میدهد که ممکن است پای نوید قطع شودو مخارج بیمارستان هم دویست میلیون تومان میشود. نازنین که قبلا پیشنهاد رییس شرکتش را برای دریافت پول رد کرده از روی بیچاره گی با او تماس میگیرد و قرار ملاقات میگذارد. رییس پول درخواستی نازنین را میدهد وبه او ترفیع شغلی هم میدهدو نوید هم سلامتیش را به دست میاورد.

کاظم که به یاد پلاتین پای نوید افتاده به دانیال میگوید: «از روی پلاتین پای نوید هم میتوان تشخیص داد که جنازه مال نوید هست یانه؟نیازی به آزمایش دی ان ای نیست»دانیالگوشزد میکند که در آنصورت هم باید نبش قبر شود. کاظی و گیسو میگویند بدون اطلاع طاهر نبش قبر کنند ولی دانیال ورها مخالفند و دانیال زیر بار کار غیر قانونی نمیرود.رها دوباره خاطره هایش را مرور میکند ویاد شبی میافتد که برای نوید جشن تولد گرفته بودند. نوید به او گفته بود تنها کسی که فکر کردن به او لبخند به صورتم میاورد تو هستی و رها به او کلاه موتور سواری هدیه داده واعتراف کرده بود که قبلا یکبار ازدواج کرده بوده است.فردای همانشب ونوشه نوید را سوار قایق میکند درمیانه ی رودخانه به نوید میگوید :«میدانی که دلم با توست، ولی تو دلت پیش کس دیگریست» نوید میگوید:«ولی این پیشنهاد خودت بود که به رها نزدیک شوم» ونوشه که از تولد گرفتن رها برای نویدناراحت است سویچ موتوری را که به عنوان هدیه ی تولد برای نوید خریده دست او میدهد و میگوید:« میدانستی رها قبلا شوهر داشته؟»

دانیال دوستانش را سوار ماشین میکند و همگی به طرف محل کار طاهر در کشتار گاه میروند دانیال به طاهر میگوید:«کسی که باعث شد ما در آن چالش لعنتی شرکت کنیم پسر تو بود،باید با ما همکاری کنی وگر نه از تو شکایت خواهیم کردو ویدیویی را که گواه بر زنده بودن نوید است را نشان طاهر میدهد، بالاخره او قبول مکند که پسرش نبش قبر شود.دانیال موضوع پلاتین پای نوید را هم به او میگوید. طاهر با عجله به خانه میرود ونازنین را به باد کتک میگیرد که تصادف نوید را از او پنهان کرده است.چند روز بعد همگی در گورستان جمع میشوند در میان ناله های خواهران نوید ، قبر باز میشود ولی قبر خالیست و طاهر باخشم به طرف دانیال و بقیه میرود فریاد میکشد:«همه چیز زیر سر اینهاست»

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال کرگدن

طاهر که از دیدن قبر خالی نوید به هم ریخته به طرف دانیال می رود و فریاد می زند: کار شماهاست! غیر از شما کسی این کار را نمی کند. در این بین کاظم بیهوش می شود و دوست طاهر هم به خاطر حکله ی دانیال دستبند می خورد. طاهر شکایت می کند و دانیال و بقیه از کلانتری سردر می آروند. رها که اعصابش را نمی تواند کنترل کند می گوید: کاش دنبال من نیامده بودید. کاظم می گوید: باید سهیل، دوست و پسرعموی نوید را پیدا کنیم. حتما او چیزی می داند. گیسو می گوید: از طریق نازنین می توانیم آدرس سهیل را گیر بیاوریم.

رها سوار ماشین دانیال نمی شود و پیاده راه می افتد و به یاد شبی می افتد که نوید سوار بر هدیه گرانقیمت ونوشه از راه می رسد. رها به نوید گفته بود این ونوشه به تو احساس دارد. نوید جواب داده بود من هیچ حسی به او ندارم و او صاحب کار من است و من باید هدیه اش را قبول کنم. رها گفته بود: اگر خیانت کنی تو را خواهم کشت! و نوید تکرار کرده بود: تنها کسی که با فکر کردن به او یک لبخند بزرگ روی صورتم نققش می بندد تویی. رها از خیانت می ترسید چون شوهرسابق او لات بود. خورشید، مادر رها بعد از مرگ شوهرش، زن برادر شوهرش شده بود و طبق رسوم نجم هم با پسرعموی خود، جعفر ازدواج کرده بود. جعفر به دست شوهر معشوقه اش به قتل می رسد و عموی نجمه از او می خواهد با برادر بزرگتر جعفر که صاحب زن و بچه است ازدواج کند. اما نه نجمه و نه برادر شوهرش جلال راضی به این وصلت نیستند. یک شب خورشید و نجمه با کمک جلال از خانه فرار می کنند و زندگی جدیدی را شروع می کنند. نجمه اسمش را به رها تغییر می دهد و در رشته ی پارکور شروع به فعالیت می کند اما در این بین متوجه می شود که از جعفر حامله است.

قبل از کشته شدن نوید، افشین مدیربرنامه های ونوشه برای غافلگیرکردن او برایش جشم تولد می گیرد و همه ی دوستانش غیر از نوید را دعوت می کند. در این جشن سهیل، دوست صمیمی و پسرعموی نوید هم حضور دارد. کیانا دختری که از طریق افشین وارد تشکیلات شده از طرف ونوشه عظیمی به استقبال وکیل ونوشه، آقای دادفر می رود. افشین که از کیانا خوشش می آید به خاطر صحبت های صمیمی وکیل و کیانا سر به سر وکیل می گذارد. کاظم بعد از این که قبر خالی نوید را دیده سعی در حل معما دارد و سعی دارد هرطور شده سهیل را پیدا کند. ویدیوی جشن تولد ونوشه را از رها می گیرد و با ویدیوی که در آن نوید زنده دیده شده مقایسه می کند. از چیزی که پیدا کرده جا می خورد. او به دوستانش می گوید: روی سینه ی فیلم بردار ویدیوی نوید و همینطور روی سینه ی سهیل در جشن تولد ونوشه سنجاق سینه ی هم شکلی قرار دارد که اسم دهکده رویش هک شده. کاظم توضیح می دهد که دهکده شرکتی است که کارهای خدماتی مجالش بزرگ و مهم شرکت های دیگر را انجام می دهد. این سنجاق سینه یا لوگوی دهکده در پیجشان هم به چشم می خورد پس معلوم است که ویدیویی که نوید در آن زنده است از طرف سهیل فرستاده شده و سهیل توی شرکت دهکده کار می کند.

سریال کرگدن
سریال کرگدن

کاظم در ادامه حرفش درمورد شرکت دهکده می گوید: کیانا مرادی زنی که در دهکده به عنوان بیلیاردباز حرفه ای کار می کند. آنها هم دارند روی این خانم قمار حرفه ای انجام می دهند. من با عکس دانیال پیج باز کردم و با این خانم قرار مسابقه بیلیارد گذاشتم. و وقتی دانیال به این کار او اعتراض می کند او توضیح می دهد: چون فقط تو بیلیارد بلدی و این می تواند شانس ورود ما به دهکده و پیدا کردن سهیل باشد. رها می گوید: اگر نتوانیم نوید را آنجا هم پیدا کنیم با پای خودمان داریم تو دهن شیر می رویم. در همین حال مادر گیسو و برادرش کوروش از راه می رسند و مادر گیسو با نگاه سرزنش آمیزی می گوید: این بار خانواده کدامتان قرار است داغدار شود؟ کوروش و گیسو حرفشان می شود و مادر به گیسو می گوید: به زودی روی جنازه ی سوخته ات زار می زنم. گیسو می گوید: کسی نسوخته. نوید زنده است.

کیانا به افشین می گوید: تو با مردم بی رحمانه رفتار میکنی. افشین می گوید: در زندگی من فقط یک نفر اهمیت دارد. غیر از او اگر کسی از خط قرمزهایم رد شود او را له می کنم! کیانا بلند می شود و می گوید: ممنون که درد و دل کردی ولی من امشب با بردیا قرار بیلیارد دارم. دانیال هم آماده می شود تا با اسم بردیا همراه گیسو وارد دهکده بشوند…

دانیال به یاد روزی می افتد که نوید، خواهرش نازنین را به او سپرد تا اسب سواری یادش بدهد. و نازنین هم سریع فوت و فن اسب سواری را یاد گرفته بود. دانیال یک جورهایی از نازنین خوشش می آید. او از کودکی زیر نظر مادرش بوکس تعلیم دیده بود و تنها علاقه اش اسبش تارا بود که با هم بزرگ شده بودند. قرار بود برای مدتی دانیال، تارا را تنها بگذارد و برای مسابقه مهمی به مسافرت برود. اما او تارای مریض را به مسابقه ترجیح می داد و با عصبانیت به مادرش گفته بود: تو عقده ی قهرمان شدن توی دلت مانده برای همین من را وسط انداختی. اما به اصرار مادرش او به مسابقه می رود و در این فاصله حال تارا بدتر می شود و کتایون، مادر دانیال مجبور می شود تارا را بکشد. دانیال هم با شکست و ناکامی برمی گردد و از مادرش که باعث همه این اتفاقات بوده متنفر می شود.

… گیسو و دانیال وارد دهکده می شوند و کاظم و رها در خانه به انتظار می نشینند. کاظم می گوید: اگر در آخر معلوم شود که نوید زنده است من از همه چیز و همه کس متنفر خواهم شد!در سالن دانیال با کیانا روبرو می شود و خودش را بردیا معرفی می کند. بازی شروع می شود و معلوم می شود که دانیال هم دست کمی از کیانا در بیلیارد ندارد. بالاخره نوبت پارت آخر می رسد که ناگهان افشین وارد می شود و می گوید: من دست آخر را بازی می کنم. دانیال به اعتراض می گوید: من با دو نفر بازی نمی کنم. اما افشین می گوید: اینجا دهکده من است و من می گویم چکار کنیم!

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۷ سریال کرگدن

بین افشین و دانیال باز بیلیارد شروع می شود. گیسو به آرامی در سالن می چرخد و همه جا را دید می زند تا شاید سهیل را پیدا کند و به دانیال می فهماند که سهیل آنجا نیست. کیانا که متوجه رفتار و حرکات گیسو هست او را زیر نظر می گیرد. بزنده بازی دانیال است. او و گیسو شصت و پنج میلون را گرفته و به طرف در ورودی می روند. در این هنگام کیانا لبخندی معنادار به افشین می زند و افشین به دانیال می گوید: «شما برای بازی نیامدید و من می دانم دنبال کی هستید. او الان در دفتر کار من نشسته است. » کاظم و رها هم به آنها ملحق می شوند و همگی به طرف دفتر افشین می روند. ولی کسی آنجا نیست. رها دستشویی را بهانه کرده و از همه جدا می شود. دانیال به افشین می گوید: «باید با ما بیای. » و او را سوار ماشینش می کند. کیانا به ماشین دانیال ردیاب وصل می کند و ماشین او را تعقیب می کند.

دانیال به همراه کاظم و دخترها، افشین را به خارج از شهر می برند. افشین می گوید که نوید در دفترش بوده است. رها با فریاد می پرسد: «سهیل کجاست؟ » افشین خودش را به نفهمی می زند و در آخر می گوید: «سهیل در شمال توزیع کننده دراگ نزازپام است و زیاد آفتابی نمی شود. واسط او شخصی به نام شخصی به نام جابر است که در شمال ویلا دارد. اگر جابر را پیدا کنید، سهیل را هم پیدا خواهید کرد. » دانیال با خشونت از شانه ی افشین می گیرد و می گوید که او باید با آنها بیاید. اما رها داد و بیداد راه می اندازد و می گوید که با این مرد جایی نخواهد آمد. و ادامه می دهد: «او خطرناک است و ممکن است افرادش را ما تعقیب کنند. » افشین وفتی می بیند آنها جر و بحث می کنند و حواسشان نیست، از فرصت استفاده کرده و پول ها را برمی دارد و فرار می کند و به نوید که در ماشین کیانا نشسته است می گوید: «دوستانت فهمیده اند که تو زنده هستی. من آنها را دنبال سهیل فرستادم. هر وقت خواستند دنبالش بروند ما هم آنها را تعقیب خواهیم کرد. »

در فیلم عقب گردی به گذشته می شود و مشخص می شود کوروش، که همیشه همراه گیتی خانم، مادر گیسو بوده، برادر گیسو نیست و در واقع گیسو با او در سفری به شمال آشنا شده و از همان اول کوروش و دوست دخترش، قصد اخاذی از گیسو را دارند او را با خود به شمال می برند ولی در بین راه کوروش از گیسو که دختری جدی و نترس است خوشش می آید و سر این موضوع با دوست دخترش اختلاف پیدا می کند.

قبل از ورود به چالش آدرنالین، بهنام، دوست و هم محله ای نوید و نازنین، از نازنین خواستگاری می کند و نازنین به او جواب رد می دهد و بهنام به دروغ به نوید خبر می رساند که نازنین با رئیس شرکتش، پرتویی، رابطه دارد. نوید به سراغ خواهرش رفته و او را بازخواست می کند و نازنین که اهل این کارها نیست می گوید: «پرتویی از من خواستگاری کرده و من هم جواب نه دادم. » نوید درمورد پول بیمارستان از او توضیح می خواهد و نازنین هم جواب می دهد: «من از شرکت وام گرفتم و آنها هر ماه از حقوقم کم می کنند. » نوید از او می خواهد که دیگر سر کار نرود و قول می دهد که بدهی نازنین به شرکت را یک جا پرداخت کند.

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۸ سریال کرگدن

کاظم و دانیال و رها و گیسو به سمت شمال در حرکتند و کیانا و افشین به همراه نوید آنها را تعقیب می کنند. رها بین راه گه گاهی با کسی تماس می گیرد و گزارش مسافرتشان را می دهد. قبل از این که دانیال و دوستان به بنگاهی جابر بروند، طبق نقشه ی افشین، کیانا بنزین زدن را بهانه می کند و به بنگاهی جابر می رود و از او می خواهد که اگر دید دوتا دختر و دوتا پسر با نشانه هایی که می گوید دنبال اجاره ویلا هستند، ویلای افشین را به آنها بدهد. جابر هم همین کار را انجام می دهد و بچه ها را به ویلای افشین راهنمایی می کند. کاظم از او ده تا نورازپام طلب می کند. جابر با کمی این پا و آن پا کردن بالاخر قول می دهد شب دارو را به دست آنها برساند. از آن طرف افشین، نوید را به ویلای دیگری می برد و به او می گوید: «ونوشه باید قدر تو را بیشتر بداند چون به خاطر او قید خانواده و دوستانت را زده ای. ولی فعلا بعید می دانم بتوانی با دوستانت که دنبالت هستند به توافق برسی. » نوید از او می خواهد در کارش دخالت نکند و اول باید بداند چه کسی دوستانش را به شمال کشانده.

وقتی کاظم و دانیال تنها می شوند دانیال می پرسد: «این قضیه درد دل کردن تو با رها چه است؟ » کاظم جواب می دهد که نگران است که بلایی بر سرشان بیاید و ماجرای کشته شدن دایی مهردادش را برای دانیال تعریف می کند. او می گوید: «دایی مهرداد بزرگترین حامی من بود. حتی من استودیو خودم را برخلاف میل پدر بداخلاقم به کمک دایی افتتاح کردم. ولی دایی مهرداد توی ماجرای قاچاق دارو کشته شد. » بعد از گفتن این حرف ها حمله صرع به کاظم دست می دهد و دانیال برای به هوش آوردن او مجبور می شود کاظم را داخل آب فرو ببرد. کاظم بعد از این که حالش کمی بهتر می شود در ادامه صحبتش درمورد قاچاق دارو می گوید: ما توی شرکت ونوشه داروی انرژی زایی به نام «سونرا» تبلیغ می کردیم سهیل هم که با ونوشه کار می کند قرص ها را پخش می کند اسم دارویی که سهیل پخش می کند نورازپام است. اسم شرکت ونوشه «پارناز» است پس نتیجه می گیریم ونوشه با این داروها و ماجرا ها بی ربط نیست.

افشین و کیانا به ساختمان متروکه ای می روند و معلوم می شود آنجا جای انبار کردن چیزی است. از آن طرف دانیال و بقیه که به دنبال پیدا کردن سهیل هستند جابر را تعقیب می کنند. جابر با موتور سیکلت جلوی دکه ای توقف می کند و بعد از مدتی سهیل با ماشین می آید و داروها را به جابر می دهد. گیسو پشت فرمان می نشیند و شروع به تعقیب سهیل می کنند. سهیل در جنگل تاریک خودش را گم و گور می کند و گیسو وسط جنگل ماشین را نگه می دارد و رها و دانیال از ماشین پیاده می شوند و دنبال سهیل به راه می افتند. بالاخره ماشین خالی سهیل را وسط جنگل پیدا می کنند. و وقتی به کنار ماشین خودشان می رسند خبری از گیسو کاظم نیست. هردو غیب شده اند. رها و دانیال با عجله به دنبال دوستانشان می گردند و کاظم را بیهوش پیدا می کنند ولی اثری از گیسو نیست.

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۹ سریال کرگدن

دانیال، کاظم را که بیهوش است پیدا می کند و به هوش می آورد و او را سوال پیچ می کند و از گیسو می پرسد. کاظم می گوید که وقتی از دستشویی آمده است یکی توی سرش زده و آن موقع گیسو توی ماشین بود و رها گریه کنان همراه دانیال دنبال گیسو می روند ولی فقط کفش او را پیدا می کنند. ناگهان صدای اتومبیلی را می شنوند که به سرعت دور می شود و تعقیبش می کنند و به ساختمان متروکه ای می رسند. افشین که از دور دانیال و بقیه را زیر نظر دارد با سهیل تماس می گیرد و می گوید که آفتابی نشود و بار را تحویل کیانا بدهد. رها و پسرها ساختمان را می گردند و لباس گیسو را پیدا می کنند. رها از پسرها جدا می شود و می گوید که باید با مادرش تماس بگیرد. کاظم به رفتار او مشکوک می شود. رها در یکی از اتاق ها با نوید روبرو می شود و معلوم می شود که رها از اول از زنده بودن نوید خبر داشته….. بعد از کشته شدن ظاهری نوید، مارک او را به بیرون از شهر برده و رها نوید را ملاقات کرده بود. نوید برایش توضیح داده بود که همه این کارها به خاطر بدهی خواهرش به رِئیس شرکت را بدهد. چون رئیس شرکت دویست میلیون برای عمل شدن پای نوید به نازنین را در عوض خواستگاری از نازی داده بود.

نوید ابتدا همراه بهنام به مغازه ای که پلاتین تقلبی به نازنین فروخته بود می رود و با تهدید آدرس مکان هایی که دارو و تجهیزات تقلبی می فروشند را می گیرد. یکی از آدرس ها او را به کارخانه متروکه داروسازی رسانده بود. نگهبان آنجا در مقابل کمی پول به نوید گفته بود بود زنی به اسم ونوشه عظیمی آنجا را خریده و با مردی به نام ثابتی شریک شده است و حتی آدرس ونوشه را هم به نوید می دهد. نوید برای پیدا کردن ونوشه رفته و حالا از رها می خواهد خودش را به دیوانگی بزند تا در یکی از آسایشگاه های منسوب به ونوشه بستری شود و تاکید هم کرده بود که آن آسایشگاه یکی از انبارهای ونوشه است و آدم های آنجا همه موش آزمایشگاهی هستند. رها قبول کرده بود که به نوید کمک کند…. نوید در ساختمان متروکه یک گوشی به رها می دهد و از او می خواهد از این به بعد با آن تماس بگیرد. رها از این که به بچه ها دروغ گفته گله می کند و نوید از او معذرت می خواهد و می گوید که اگر یک قدم اشتباه بردارد دیگر او را نخواهد دید. رها گوشی را از او می گیرد و پیش دانیال و کاظم برمی گردد. در همان حین ویدیویی به گوشی هر سه نفر ارسال می شود که در آن یک نفر در حال کشیدن گیسوی بیهوش روی زمین است. هرسه با عجله به طرف ماشین می روند. کسی هم که ویدیو را برای آنها فرستاده نوید است.

افشین به کیانا می گوید: «نوید پنهانی با نامزدش رها در ارتباط است. به زودی جوابش را خواهم داد! اگر ونوشه این را بفهمد کار نوید تمام است. » بالاخره کاظم جای گیسو را پیدا می کند و همگی به طرف گیسوی دست و پا بسته می روند و می فهمند که او زنده است.

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال کرگدن

بعد از پیدا شدن گیسو، سهیل در جنگل در حال فرار از دست مردی نقاب دار است که بالاخره گیر مرد می افتد و به دست او گردنش بریده می شود. گیسو به هوش می آید ولی در بهت و ناباوری فرو می رود.کاظم که خودش را در گم شدن گیسو مقصر می داند شروع به گریه می کند. رها از گیسو می خواهد به خودش بیاید و همه ماجرا را توضیح بدهد. کاظم هم کنار گیسو می نشیند و می گوید: «به روح داییم دیگه هیچ وقت تنهایت نمی گذارم. » و هردو گریه می کنند. رها و دانیال برای آوردن گوشی گیسو داخل ساختمان متروکه می روند. پای رها در کفپوش گیر می کند و او با دیدن جنازه سهیل حالش بد می شود. همگی از این جریان شوکه می شوند. گیسو به یاد می آورد که با دست و پای بسته توسط سهیل روی زمین کشیده می شد که ناگهان مردی نقابدار داخل می شود و دست و پای او را باز می کند و خودش به دنیال سهیل می رود… گیسو به طرف آلونکی به راه می افتد که کسی از پشت سر سنگی بر سرش می زند و او بیهوش می شود. گیسو که ترسیده از دانیال می خواهد به تهران برگردند.

نوید به خاطر می آورد که برای پیدا کردن آدرس عظیمی به شرکت شریک ونوشه، آقای ثابتی می رود و با تهدید از او آدرس و عکس ونوشه را می گیرد.دانیال و کاظم و دخترها به طرف تهران حرکت می کنند. رها در ویدیویی که برایش فرستاده شده متوجه می شود که افشین در حال کشیدن گیسوی بیهوش روی زمین است. بین راه گیسو حالش بد می شود و رها به یاد می آورد وقتی حامله بود در خیابان در به در دنبال آمپول سقط جنین بود و پیدا نمی شد و مادرش خورشید او را سرزنش می کرد و از او خواسته بود که بچه را نگه دارد. ولی رها که مادرش را در ازدواج با جعفر مقصر می دانست اصرار به سقط داشت. بالاخره با کمک روانشناس قانع شده بود که بچه را نگه دارد و باران متولد شده بود. دختری ناشنوا که رها را بیشتر در غم و اندوه فرو برده بود. رها به گیسو مشاوری پیشنهاد می کند و می گوید: «با کمکش همه چیز را فراموش خواهی کرد. »

در خانه طاهر، برای سهیل مراسم گرفته اند. نازنین به بهانه خریدن وسایل به دیدن دانیال می رود و می گوید: «چرا به من کمک میکنی؟ من از تو کمک نخواستم. برادر من مرد و تو یک حال از من نپرسیدی. » دانیال می گوید: «چند بار آمدم خانه تان. طاهر من را مقصر مرگ نوید میدانست و گفت تو داری ازدواج می کنی. » دانیال او را مطمئن می کند که هیچ اطلاعی از قرض نازنین ندارد و هیچ پولی هم به شرکت نازنین واریز نکرده. نازنین متعجب می شود و می گوید: «پس این که دارد هر ماه به حساب شرکت پول واریز می کند چه کسی است! » دانیال می گوید: «احتمالا نوید زنده است… » نوید در ماشین نشسته و به در خانه شان چشم دوخته است…

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال کرگدن

در آغاز شراکت ونوشه و ثابتی در رستوانی با هم قرار ملاقات گذاشتند. ونوشه از او خواسته بود که سه درصد دیگر به سهامش اضافه کند و او را مجبور کرده بود تا این را قبول کند. سپس ونوشه، کاظم را که در گوشه ای از رستوران در حال خواندن ترانه است را به ثابتی نشان داده و گفته بود: «آیا او هم مثل پسرش موسیقی را دوست دارد؟ » و ثابتی برای اولین بار متوجه پسرش شده بود. کاظم سر میز آنها می آید و با کنایه به پدرش می گوید که می داند با چه کسانی نشست و برخواست می کند!

نوید طبق آدرسی که ثابتی به او داده بود به ملاقات ونوشه رفته بود ونوشه در نگاه اول مجذوب او شده و به محل کارش دعوت کرده بود و از نوید خواسته بود که هوای کمپین تبلیغاتی او را داشته باشد و به عنوان مدیر گروه آدرنالین باشد. و همچنین خودش از نوید خواسته بود که به رها نزدیک شود و حتی قرار گذاشته بودند که همه پول مسابقه به نوید برسد و با هم نقشه کشیده بودند تا نوید را مرده جلوه دهد. به این ترتیب نوید از دنیای دانیال و بقیه حذف شده بود… ولی نوید فکر چیز دیگری را نکرده بود و حالا هم سهیل مرده بود.. او با خشم و ناراحتی روبروی ونوشه می نشیند و ونوشه به افشین که پسرش است زنگ می زند و می گوید: «سهیل چرا و چطور کشته شد؟ باید این را بفهمی! » نوید می گوید: «تو بازی درمیاوری! من خودم قاتل را پیدا میکنم. »

افشین با عصبانیت و در تنهایی در اتاقش نشسته و به روزی فکر می کند که با او تماس گرفته و گفته بودند ونوشه عاشق نوید شده و این برای کار و زندگی اش مثل سم است. و افشین قول داده بود تا مسئله را حل کند.گیسو به کوروشی فکر می کند که از او پرسیده بود تا کی می خواهد دنبال سهیل از این شهر به آن شهر برود و گیسو از اطلاعات او متعجب شده بود.ونوشه از کوروش می پرسد: «کسی که سهیل را کشته معلوم است که برای گیسو اهمیت قائل بوده. » کوروش می گوید: «به خاطر گیسو کشتمش! » ونوشه رو به افشین می گوید: «دیگر هرگز نمی خواهم برای خانواده نوید اتفاقی بیفتد. »

گیسو و دانیال و کاظم به دنیال رها می روند و دانیال می گوید: «یک نفر قسط های نازنین را به شرکتش پرداخت کرده که ممکن است نوید باشد. » رها می گوید: «نازنین از شما سواستفاده می کند. » بعد هم به نوید زنگ می زند و جریان را به او می گوید. بعد هم همگی با هم به شرکت می روند و مرد موتور سوار را تا آنجا تعقیب می کنند. موتور سوار داخل ساختمان می شود و نازنین هم به دنبال او می رود. بعد از لحظاتی مرد موتور سوار از ساختمان بیرون می آید ولی خبری از نازنین نیست. دانیال سراسیمه وارد ساختمان می شود و نازنین را افتاده روی زمین می بیند و بهنام، دوست نوید هم بالا سر او است! نازنین می گوید: «کسی به سرم زد و فرار کرد. » دانیال، نازنین را به بهنام می سپارد و بقیه بچه ها به دنبال موتور سوار می روند. موتور سوار با سرعت زیاد فرار می کند و کنترلش را از دست می دهد و بر زمین می افتد. بچه ها دور او جمع می شوند و متوجه می شوند که او مارک است.

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال کرگدن

دانیال و بچه ها مارک را داخل ماشین می برند و او را سوال پیچ می کنند. مارک که به وسیله افشین نصف صورتش توی اسید سوزانده شده به آنها می گوید: «باور کنید نوید مرده. من خودم او را توی قبر گذاشتم و رها هم شاهد بود. » رها با سر حرف او را تایید می کند و کاظم می گوید: «ولی از جنازه سوخته که چیزی معلوم نمی شود. » مارک ادامه می دهد: «به خواست ونوشه من هرماه به حساب پرتویی مدیر شرکتی که نازنین در آن کار می کند پول واریز می کنم. از ونوشه هم خیلی وقت است خبر ندارم. فکر کنم خارج از کشور باشد. » و در آخر می گوید: «نوید خیلی پسر خوبی بود و حیف شد. » و سوار موتورش شده می رود. بهنام و نازنین از گوشه خیابان مارک را می پایند.

طاهر و دخترهایش به پزشکی قانونی فرا خوانده می شوند. کاظم و بقیه هم آنجا حاظر می شوند. پزشک به آنها می گوید: «از باقی مانده جسد سوخته در داخل قبر فهمیده اند که جسد متعلق به نوید نبوده و متعلق به فردی به نام سامان دادفر می باشد. » دانیال ناگهان چشمش به کیانا مرادی می افتد و به طرف او می رود ولی کیانا خودش را بین جمعیت گم و گور می کند. دانیال به یاد می آورد که اولین بار سامان دادفر به عنوان وکیل پایه یک دادگستری به سراغ او آمده بود و چون از قدرت بدنی دانیال خبر داشت، از او درمورد احقاق حق زنی به نام سیمین کلانی که شوهرش او را رها کرده و بود و حقش را نداده بود کمک خواسته بود. دانیال با دیدن سیمین و دختر کوچکش دلش به رحم آمده بود و با کمک دادفر به شرکت شوهر سیمین رفته بود و او را کتک زده بود. ولی وقتی فیلم درگیری او شوهر سیمین در شبکه های مجازی پخش شده بود دانیال با ناراحتی به دادفر گفته بود که خودش را از اینجور ماجراها پس می کشد. همان جا دادفر چالش آدرنالین را به او معرفی کرده بود و به او گفته بود در آخر این چالش پول زیادی به دست خواهد آورد و به این ترتیب دانیال وارد شرکت تبلیغاتی دهکده شده بود.

قصه جسد سوخته دادفر هم از این قرار بود که او به عنوان وکیل ونوشه وظیفه انجام کارهای حقوقی و همچنین ترخیص محموله های ونوشه را از بنادر به عهده داشت. اما دادفر به کمک همسرش سیمین کلانی یا همان کیانا مرادی با متوقف کردن ترخیص محموله ها از گمرک تقاضای پول و سهم بیشتری از ونوشه می کند و به او هشدار می دهد: «اگر محموله شما دو سه روز بیشتر در گمرک بماند من دیگر نمی توانم کمکتان کنم. » بالاخره ونوشه به ظاهر قبول می کند که دادفر قسمتی از بارها را به نام خودش ثبت کند. دادفر راضی و خوشحال از این معامله به اسکله می رود تا بارش را تحویل بگیرد. افشین به جای محموله اصلی به خواست ونوشه بار قلابی به او تحویل می دهد و کوروش را هم به همراه بار سوار قایق می کند. کوروش که از طرف ونوشه مامور شده تا دادفر را بکشد، قایق را به سمت نیزار هدایت می کند و به دادفر می گوید که او رفته اند و باید از شر محموله خلاص شوند. روی بسته های قلابی بنزین می ریزد و آن را به آتش می کشد. سامان دادفر به همراه محموله ها در آتش می سوزد. کیانا مرادی همسر دادفر که در اسکله منتظر شوهرش است، سوخته شدن شوهرش در میان آتش را می بیند و فریاد می زند. ونوشه از کوروش می خواهد جنازه سوخته را پیش خود نگه دارد چون قرار است آن را به جای جنازه سوخته نوید جا بزند. این کار را مارک به بهترین صورت هنگام پرش نوید با موتور انجام می دهد و دوستان نوید به خیال این که نوید روی موتور آتش گرفته سعی در نجات او می کنند.

چند ماه بعد وقتی ویدیوی زنده بودن نوید به دست دانیال و بقیه می رسد نوید که از طریق رها خبردار می شود که قرار است قبر را باز کنند، جنازه سوخته دادفر را ازگور درمی آورد و از مارک می خواهد از شر جنازه خلاص شود. مارک هم جنازه را به باغی می برد و آنجا می گذارد و به پلیس زنگ زده آدرس می دهد. دانیال که تمام مدت در حال تعقیب مارک است و شاهد انداختن جنازه سوخته در باغ بود بعد از رفتن مارک با صحنه ی باورنکردنی مواجه می شود. جلوی چشمان او نوید که به خیال همه مرده است به همراه رها سوار اتومبیلی می شوند و می روند.

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال کرگدن

ونوشه عکس نوید را که توسط افشین گرفته شده را به خود نوید نشان می دهد و می گوید: «تو با من بازی کردی و من را دور زدی. » نوید جواب می دهد: «رها مهره من است و هر مهره هم تاریخ مصرف دارد و به وقتش تاریخ مصرفش تمام خواهد شد. » ونوشه می گوید: «اگر جرئت داری به خودش بگو. » نوید رو به افشین می گوید: «کار خوبی نکردید. » و می رود. افشین به ونوشه می گوید که حرف نوید را باور نکند. و با لحن سرزنش آمیزی ادامه می دهد: «کاری کردی با من که برادرت هستم هرجور دلش می خواهد رفتار می کند. من بد تو را نمی خواهم. »

اولین باری که کاظم با ونوشه روبرو شده بود ونوشه فهمیده بود که کاظم خواهرزاده مهرداد است. او به کاظم گفته بود که او و مهرداد همکار بوده اند. کاظم درمورد دست قطع شده اش از ونوشه پرسیده بود و او هم خاطره ای از کودکی های خودش گفته بود که چند نفر پدرش را در انباری کتک می زنند و از پا آویزان می کنند و کیسه پلاستیکی روی سرش می کشند و وقتی ونوشه و افشین که آن موقع کودکی بیش نبوده اند به طرف پدرشان می روند، جسم سنگینی روی دست ونوشه می افتد و ان را قطع می کند.

افشین ویویدی بگومگوی ونوشه و نوید را درمورد تاریخ مصرف دار بودن رها را برای او می فرستد. رها عاشق نوید است و بغض می کند. دانیال و کاظم و گیسو فهمیده اند که تمام این مدت نوید به ظاهر مرده بود و رها با او در ارتباط بوده، به سراغ رها می آیند و رها می گوید: «نوید اینطوری خواسته. فکر می کردم بعد از تمام شدن کارش به شما توضیح خواهد داد. ولی من بازنده تر از همه شما هستم. » و ویدیویی که افشین فرستاده را نشان آنها می دهد. کاظم وقتی ویدیو را می بیند به یاد زمانی می افتد که ونوشه به او پیشنهاد کار در شرکت را داده بود و کاظم هم برای تبلیغ ایده ای در اختیار او گذاشته بود، این که چند جوان با استعداد با مصرف داروهای انرژی زای شرکت پارناز فعالیت های هیجان انگیزی انجام دهند و محصولات شرکت را تبلیغ کنند. و کاظم به شرطی این پیشنهاد را داده بود که او هم در چالش شرکت کند. و حتی کسی که اسم کرگدن را روی چالش گذاشته بود خود کاظم بود که اول اسم کاظم، رها، گیسو، دانیال و نوید را در کنار هم قرار داده بود و گفته بود کرگدن حیوانی است که نه شکار می کند و نه شکار می شود.

رها به دیدن نوید می رود و ویویدی ارسالی را نشان او می دهد و با آمدن دوستانشان از نوید می خواهد که به آنها توضیح بدهد که چرا این کار را با همه انها انجام داده است. نوید می گوید: «از صدقه سری پلاتین به ونوشه رسیدم. اول می خواستم حقم را بگیرم و بعد هم با به دست آوردن پول، نازنین را از زیر بار بدهی و قرض بیرون بکشم. ولی وقتی رفتم، توی سیستم گیر افتادم و ونوشه بزرگترین مافیای داروی ایران است که این مافیا ریشه در خارج دارد. این چالش و مواد انرژی زا و این حرف ها همه پوششی است برای کارهایشان. » و وقتی بچه ها می پرسند که چرا آنها را دور زده است نوید جواب می دهد: «من فقط طبق نقشه عمل کردم. ولی من توی نقشه زیادی با شما رفیق شدم باید بازی را تا ته می رفتم تا اعتماد ونوشه را جلب کنم. » کاظم می پرسد: «چرا ونوشه باید وانمود میکرد که تو مرده ای؟ » گیسو می گوید: «این آدم می توانست پول ما را بدهد و آن وقت همه ما پی زندگی مان می رفتیم. » نوید ادامه می دهد: «چون ونوشه دلش برای من رفته بود و دلش می خواست با هویت جدیدی توی سیستمش باشم که بالایی ها به او پیله نکنند. ونوشه می خواست من برای رها مرده باشم. او من را فقط برای خودش می خواست تا این که افشین تهدید کرد که اگر بازی نکنم همه شما را خواهد کشت. » و رو به رها می گوید: «به مرگ نازنین هیچ چیز پشت ان ویدیوی مسخره نیست. » و به دانیال می گوید: «بازی خطرناک تر از این حرف ها است. هرچه لازم بود به شما گفتم. »

نوید برای دیدن ونوشه به قایق او می رود و می گوید که نباید ویدیو را برای رها می فرستاد و وقتی می فهمد که ونوشه از دیدار او با بچه ها خبر دارد، رو به افشین می گوید: «تو برادرش هستی یا جاسوس تمام وقت؟ » و رو به ونوشه هم می گوید: «آنها پولشان را می خواهند. رها هم عشقش را. آنها همه چیز را فهمیده اند. » ونوشه داد می زند: «گند زدی به همه چیز! » نوید هم بلندتر می گوید: «کسی که گند زد برادرت بود نه من. » ونوشه از جایش بلند می شود و می گوید: «همه آنها باید کشته شوند دیگر کار از کار گذشته است. » نوید با نگرانی به او نگاه می کند و افشین با نیشخند رو به نوید می گوید: «اگر تو نزنی آنها تو را می زنند. » ونوشه رو به افشین می گوید: «هرکدام را در موقعیت های خودشان و طوری که اتفاقی به نظر برسد نابود کن. » نوید می گوید که خودش این کار را انجام خواهد داد.

کاظم توسط افشین و نوید وقتی در حال شنا در استخر است با برق گرفتگی کشته می شود. دانیال در رینگ بوکس چاقو می خورد و می میرد. گیسو هنگام عبور از جاده توسط ماشین زیر گرفته می شود. قرار می شود رها هم از بالای ساختمان سقوط کند و بمیرد ولی در آخرین لحظه نوید به او هشدار می دهد و او را سوار ماشینش کرده فراری می دهد. نوید به او می گوید: «من با ونوشه یک کار نیمه تمام دارم. اگر حالت با من خوب است منتظرم باش. » رها هم قول می دهد منتظرش بماند و در آخر می گوید: «می خواستم چیزی را به تو بگویم. باران دختر من است. » و زیر گریه می زند. نوید نگاهی به او می کند و می گوید: «باران دختر ماست. » اما کامیون جلویی که بار چوب و تنه درخت دارد، بارش را جلوی ماشین آنها خالی می کند و ماشین زیر تنه های درخت له می شود… !

سریال کرگدن
سریال کرگدن

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال کرگدن

نوید سراغ دوستانش می رود و به آنها می گوید که ونوشه از او خواسته تا آنها را بکشد. رها می گوید: «لطفا وقتی ما را کشتی جنازه هایمان را تحویل خانواده هایمان بده. » نوید به دانیال نگاه می کند و می گوید: «کمک کنید این قضیه را جمع و جور کنیم. » همه به او اعتراض می کنند ولی فریاد نوید آنها را به خود می آورد. او می گوید: « یا با من وارد این بازی میشید یا همگی کشته خواهید شد. من با مارک هماهنگ کرده ام. » بعد یاد حرف مارک می افتد که گفته بود: «از ونوشه بعید است که تو را مامور این کار کرده است. مسئله بو دار است. » نوید هم گفته بود: «دلش پیش من گیر است. » مارک هم گفته بود: «پس باید چهارتا موقعیت برای دوستانت طراحی کنیم و به ظاهر نابودشان کنیم. اول باید با دوستانت صحبت کنی. ولی ونوشه آدم پیچیده ای است. فکر نکن خیلی عاشقت است برای او چیزهای دیگری مهمتر است. مواظب خودت باش. » ….. رها به نوید می گوید: «من دیگر نیستم. آن زن طبیعت تو را عوض کرده. تو دیگر آدم سابق نیستی. » و رو به دوستانشان می گوید: «دیگر به نوید اعتماد نکیند. من اعتماد کردم و باختم. » اما در نهایت همه قبول می کنند که وارد بازی نوید بشوند.

نوید به مرد بوکسوری که قرار است چاقو بزند می گوید که چاقو را به کیسه ی خونی در سینه ی دانیال فرو کند. مارک و کیانا مردای یا همان سیمین نصرتی هم با نوید همکاری می کنند. بعد از چاقو خوردن دانیال، نوید افشین را بالای سر جنازه دانیال می برد و وقتی افشین مطمئن می شود دانیال مرده، با عجله صحنه را ترک می کند. نوبت کاظم می شود که سیمین زمین را می کند و سیم بلندی را در آن جاسازی می کند. افشین سیم را به برق وصل می کند و نوید سر سیم لخت را در استخری که کاظم در ان شنا می کند فرو می برد. کاظم فریاد می کشد و چند لحظه بعد جنازه اش روی سطح آب می آید. گیسو کنار جاده پارک می کند تا به رستوران برود ولی طبق نقشه مارک دوباره برای کاری به ماشین او برمی گردد و در همین حین با زن دیگری که عین لباس او پوشیده جایشان را عوض می کند و زن بدلکار وسط جاده می رود و مارک ماشینی را به طرف او می فرستد و ماشین به شدت با زن برخورد می کند و او را به زمین می اندازد و همه جا خونی می شود. نوید افشین را به سرعت از آنجا دور می کند.

افشین پیش ونوشه می رود و می گوید: «من مطمئن هستم گیسو کشته نشد و نوید ما را دور می زند. » ونوشه گریان می گوید: «رها را بکش و جسدش را برایم بیاور. ولی به نوید آسیبی نزن. » افشین فریاد میزند: « به خاطر خدا نوید را ول کن! »برای کشتن رها قرار است او از ساختمان چند طبقه توسط چند نفر به پایین سقوط کند. مارک در پایین ساختمان تشک ابری بزرگی تعبیه کرده. اما در روز حادثه به دستور افشین یک کامیون با بار آجر درست زیر ساختمان در محل مورد نظر متوقف می شود. نوید که می بیند افشین در کشتن رها مصر است؛ با گوشی رها را در جریان می گذارد، او را سوار ماشین کرده و از آنجا دور می کند. نوید به رها می گوید: «موفق شدیم. افشین نتوانست به هدفش برسد. » اما افشین کامیون را سر راه آنها قرار می دهد و در فرصت مناسب کامیون بار خود را روی ماشین نوید خالی می کند و رها کشته می شود. مادر رها به محض شنیدن خبر کشته شدن دخترش می میرد و هردو کنار هم به خاک سپرده می شوند.

مارک به سیمین می گوید: «اگر نوید به حرف من گوش داده بود الان این همه مصیبت نداشتیم. » آنها به دیدن نوید که زخمی شده است می روند اما نوید نه تنها جسمش که قلبش به خاطر مرگ رها زخمی است و در سکوت فقط نگاه می کند.ونوشه که از دست برادرش خشمگین است می گوید: «من به تو گفتم رها را نابود کن و تو نوید را هم زخمی کردی. » و ادامه می دهد: «تمام اطلاعات من دست نوید بود به همین خاطر نمی خواستم او آسیبی ببیند. اما تو به همه چیز گند زدی. » افشین داد می زند: «لعنت به من که زودتر جلوی تو را نگرفتم. روزی که هوس عشق به سرت زد باید فکر این روزها را هم میکردی. »

خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال کرگدن

ونوشه، پرتوی و سیمین و روانشناس قدیمی رها را در خانه خودش جمع کرده. به آنها می گوید: «از این به بعد جلسه ما همینجا برگذار خواهد شد. دفتر من تخلیه شده چون نوید توانسته به اطلاعات محرمانه ما دسترسی پیدا کند و معنی آن این است که آسایشگاه و کشتارگاه و دهکده باید تخلیه شود. نوید فعلا توی آسایشگاه است و نمی تواند خوب حرف بزند. » سپس او به دیدن نوید در آسایشگاه می رود و سعی می کند با گریه و نوازش او را به حرف بیاورد و نوید در سکوت به او خیره می شود. افشین کتش را روی دوش نوید می اندازد و او را می بوسد و می گوید: «ادم بهتر است بمیرد تا به این وضع بیفتد. » کوروش به ونوشه می گوید: «نباید نوید را وارد سیستم می کردی. » ونوشه از شرکای خودش می خواهد که آسایشگاه و کشتارگاه را تخلیه کنند و به کوروش می گوید: «کلیه اطلاعات و اسناد مربوط به تشکیلات را جمع اوری کند. » و پرتوی می گوید: «دوباره باید مثل گذشته به نازنین نزدیک شوی. چون تنها کسی که غیر از نوید می تواند به اطلاعات ما دسترسی داشته باشد اوست. دوباره با او طرح دوستی بریز. » سیمین از پشت در به حرف های آنها گوش می دهد. پرتوی به شرطی قبول می کند که کسی از قضیه بویی نبرد ولی خانم روانشناس که زمانی روی رها کار می کرد از دور پرتوی و نازنین را می پاید و از خشم دندان هایش را به هم می ساید. ونوشه یاد شب تولدش می افتد که افشین نوید را دعوت نکرده بود و همان شب نوید از در پارکینگ وارد خانه ونوشه شده بود و به او گردنبند گرانبهایی هدیه داده بود و تولدش را تبریک گفته بود و تا صبح کنار او مانده بود. اما کاظم همان شب وارد خانه ونوشه شده بود و اطلاعات را از لپ تاپ ونوشه بک آپ کرده بود.

دکتر نوید به نازنین می گوید: «هرچیزی که نوید را به یاد رها بیندازد در بهتر شدن حالش کمک می کند. » نازنین از عموی باران، خواهش می کند باران را به ملاقات نوید ببرد ولی جلال از این کار امتناع می کند و در نهایت قبول می کند و باران را به آسایشگاه و پیش نوید میبرد. نوید او را در آغوش می گیرد و باران گریه اش می گیرد.

پلیس به دنبال این است که از نوید اطلاعاتی به دست بیاورد. اما نوید هنوز هم سکوت کرده. پلیس دانیال و کاظم و گیسو را به اداره دعوت می کند و می گوید: «نوید ادم خیلی باهوشی است و در مدتی که در دهکده حضور داشت خیلی کمک کرده و حتی تمام اطلاعات مربوط به تشکیلات ونوشه را در دست دارد. حالا آن چیپ دست نوید است. شما باید کمک کنید که آن چیپ را پیدا کنیم چون نوید و خانواده اش همین حالا هم در خطر هستند. » کاظم به دانیال و گیسو می گوید: «کسی که کمک کرد تا اطلاعات ونوشه را نوید بدزدد من بودم. شب تولد ونوشه نوید او را سرگرم کرد و من اطلاعاتشان را دزدیدم. » گیسو و دانیال او را به خاطر این کار سرزنش می کنند و دانیال می گوید: «خودت هم خبر نداری که دست به چه خطر بزرگی زده ای. »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا