معنی وجوه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

وجوه. [وُ] (ع اِ) ج ِ وَجْه ْ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). به معنی روی مردم از هرچیزی و مهتر قوم. (آنندراج). || در تداول، طریقه ها و روش ها وطورها و نوع ها. (ناظم الاطباء): نفاذ امر پادشاهانه از همه ٔ وجوه حاصل آمد. (کلیله و دمنه).
- وجوه البلد، اشراف شهر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- وجوه و نظایر، علم وجوه و نظایر از فروع علم تفسیر به شمار میرود و معنای آن این است که یک کلمه که در مواضعی از قرآن به یک لفظ و یک حرکت آمده در هر جا معنایی مغایر با معنای جای دیگر داشته باشد. در این باره دانشمندان را تألیفهاست. از جمله شیخ جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمان بن علی بن محمدبن جوزی کتابی تألیف کرده به نام نزههالاعین فی علم الوجوه و النظایر. رجوع به کشف الظنون شود.
|| پولها. (ناظم الاطباء). پول و حقوق. مواجب: وجوه مواجب حشم و ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). ج، وجوهات.
- وجوه بریه، پولها که بر سبیل مبرات دهند.
- وجوه متحرک (اصطلاح بانکی)، پول درحرکت.مقابل پول راکد.
- وجوه کوکب (اصطلاح هیأت و نجوم)، نزد منجمان عبارت است از قسمت هربرجی به سه قسم و هر قسمی را که ده درجه باشد به توالی بروج وجه خوانند و هریک را به کوکبی منسوب سازندچنانکه ده درجه ٔ اول حمل نصیب مریخ است و ده درجه ٔ میانه نصیب آفتاب و ده درجه ٔ آخر نصیب زهره و ده درجه ٔ اول ثور نصیب عطارد و ده درجه ٔ میانه نصیب قمر و ده درجه ٔ آخر نصیب زحل و هم بر این قیاس تا آخر حوت. (کشاف اصطلاحات الفنون).

فرهنگ معین

جمع وجه.، راه ها، روش ها، انواع، پول ها. [خوانش: (وُ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

وجه
* وجوه ‌اعیان: [قدیمی] اشراف، بزرگان،

مترادف و متضاد زبان فارسی

صور، اقسام، پول، مبالغ، سطوح

فرهنگ فارسی هوشیار

جمع وجه

فرهنگ فارسی آزاد

وُجُوه، به مفرد آن که وجه می باشد مراجعه شود. وُجُوهُ القُرآن: معانی قرآن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر