معنی سفر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سفر. [س َ] (ع مص) نوشتن. (غیاث) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58). || (اِ) نشان. ج، سفور. (منتهی الارب). || (ص، اِ) مسافران. واحد و جمع در وی یکسان است. یقال رجل سفر و قوم سفر. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء).

سفر. [س َ ف َ] (ع اِمص، اِ) مقابل حضر. بریدن مسافت. (از منتهی الارب):
سفر خوش است کسی را که با مراد بود
اگر سراسر کوه و پژ آیدش در پیش.
خسروانی.
براه شاه نیاز اندرون سفر مسگال
که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت.
کسایی.
خاری که به من درخلد اندر سفر هند
به چون به حضر در کف من دسته ٔ شب بوی.
فرخی.
تا تو اندر حضری من بحضر پیش توام
تا تو اندر سفری با تو من اندر سفرم.
فرخی.
چگونه گیرد پنجاه قلعه ٔ معروف
یکی سفر که کند در نواحی لوهر.
عنصری.
بر من سفر از حضر بهست ار چند
این شد چه نعیم و آن چو آذر شد.
علی شطرنجی.
با رفیقان سفر مقر باشد
بی رفیقان سفر سقر باشد.
سنایی.
سفر نیست آهو که والا گهر
چو بیند جهان بازگیرد هنر.
خاقانی.
قرآن ز سفر جهان گرفته ست
ماه از سفر آسمان گرفته ست.
خاقانی.
سفر کعبه ببغداد رسانید مرا
بارک اﷲ همه سال این سفرم بایستی.
خاقانی.
زین بحر همچو یاران بیرون شو و سفر کن
زیرا که بی سفر تو هرگز گهر نگردی.
عطار.
از سفرها ماه کیخسرو شود
بی سفرها ماه کی خسرو شود.
مولوی.
آنکه شش ماه در سفر باشد
روی دیگر براه در باشد.
اوحدی.
هر سفری را خطری در ره است
هر خطری را خبری در ره است.
خواجوی کرمانی.
ای دل ارچند درسفر خطر است
کس خطر بی سفر کجا یابد.
ابن یمین.
گرچه دوریم بیاد تو قدح می نوشیم
بعد منزل نبود در سفر روحانی.
حافظ.
اگر از خویش برون آمده ای چون مردان
باش آسوده که دیگر سفری نیست ترا.
صائب.
|| مرگ. مردن و از جهان رفتن:
توشه از طاعت یزدانت همی باید کرد
که در این صعب سفر طاعت او توشه ٔ ماست.
ناصرخسرو.
ز بعد یوسف ایوب صابر آمد باز
بدهر بد صد و هفتاد و کرد عزم سفر.
ناصرخسرو.
- سفر خشک، کنایه از سفر بی نفع و بی فایده باشد. (برهان). کنایه از سفر هرزه و بی فایده. (آنندراج).
- سفر خشک رنگ، سفر خشک است، کنایه از سفر بی نفع و بیفایده باشد. (برهان).
|| سفر در اصطلاحات عرفا توجه دل است بسوی حق و اسفار چهار است:
1- سیر الی اﷲ. 2- سیر فی اﷲ. 3- ترقی بعین حق جمع و حضرت احدیت است که مقام مقام «قاب قوسین » است. 4- سیر باللّه عن اﷲ است.بعضی اسفار اربعه را چنین بیان کرده اند:
1- سفر اول عبارت از رفع حجابهای کثرت از وحدت است و آن سیر بسوی خداست.
2- رفع حجاب وحدت است از وجود کثرت و آن سیردر خداست.
3- عبارت از میان رفتن تقید و بقید ظاهر و باطن است که ترقی به عین الجمع است.
4- بازگشت از حق بخلق و آن احدیت جمع و فرق است. (از فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی). رجوع به تعریفات شود.

سفر. [س ُ ف ُ / س ُ ف َ] (اِ) مصحف «سغر». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). سیخول که خارپشت بزرگ باشد. صاحب مؤید الفضلاء میگوید که این لغت سغر است و تصحیف خوانی شده است. (برهان). جانوری است که این سیخهای ابلق در پشتش باشد و آن را سفر و سفرنه و سکر و سکرنه و سیخول نیز گویند. (جهانگیری).

سفر. [س ِ] (ع اِ) کتاب. (غیاث) (دهار) (زمخشری). کتاب بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج):
شه حسام الدین که نور انجم است
طالب آغاز سفر پنجم است.
مولوی.
رفت عیسی در هیکل کنشت و پند میداد، یهودیان عجب می ماندند و می گفتند این سفرها از کجا داند. (ترجمه دیاتسارون ص 170). || پاره ای از تورات. (منتهی الارب) (آنندراج).
- سِفْرِ اَعداد، کتاب چهارم از پنج کتاب موسی است.
- سفر پیدایش،کتاب موجود شدن و یا خلقت ممکنات. سفر تکوین.
- سفر تثنیه، اسم کتاب پنجمین عهد عتیق است و چون شریعت موسی مجدداً در آنجا ذکر میشود بدان واسطه آن را تثنیه گفتند.
- سفر خروج، اسم کتاب دوم از کتب مقدسه ای است که موسی تصنیف نموده.
- سفر داوران. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
|| نامه. (غیاث) (دهار) (مهذب الاسماء). اسفار جمع آن است. || سپیدی صبح. (منتهی الارب) (آنندراج). || سفیدی روز بعد از فرو شدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). سفیدی روز. (مهذب الاسماء).

فرهنگ معین

کتاب، کتاب بزرگ، هر یک از پنج کتاب اول عهد قدیم تورات. [خوانش: (س) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

رفتن از شهری به شهر دیگر، قطع مسافت،
(اسم) بقیۀ سفیدی روز پس از غروب آفتاب،

کتاب بزرگ، کتاب: از یکی‌سو نهاده تا سر سقف / از یکی‌گوشه چیده تا دَمِ طاق ـ... ـ سِفرها از مباحثِ مشاء / جِلدها از دقایق اشراق (قاآنی: ۴۹۹)،
جزئی از اجزای تورات، هر‌یک از پنج‌کتاب اول عهد قدیم (تورات) شامل سفر تکوین (سفر پیدایش)، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد، و سفر تثنیه،

حل جدول

قطع مسافت

هر فصل تورات

هر فصل تورات، قطع مسافت

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

رهسپاری، نورد

فرهنگ فارسی هوشیار

از شهری به شهر دیگر رفتن کتاب بزرگ

فرهنگ فارسی آزاد

سِفْر، کتاب- هر فصل از فصول پنجگانه تورات بنامهای: تَکْوِین (پیدایش)، خروج- لاویان- اَعْداد- تَثْنِیَه (مُثَنّی)، (جمع: اَسفار)

سَفَر، سَفَر- مسافرت- طی طریق- بقیه روز بعد از غروب خورشید- سپیده صبح (جمع: اَسْفار)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری