معنی برس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

برس. [ب ُ] (اِخ) ده ازدهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه کوهستانی و معتدل است. سکنه ٔ آن 1834 تن. آب از قنات، محصول غلات، بنشن، کشمش، بادام و گردو. شغل اهالی زراعت وگله داری و کرباس بافی است. راه مالرو دارد و از رقیچه میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

برس. [رُ] (فرانسوی، اِ) ماهوت پاک کن. جامه خاره. (یادداشت مؤلف). غرواشه. (یادداشت مؤلف). پشنجه. || مسواک.

برس. [ب َ] (ع مص) تشدد برغریم. (منتهی الارب). سختگیری برغریم. (آنندراج). تشدد کردن بر غریم. (ناظم الاطباء).

برس. [ب َ] (ع اِ) بره. چوبک مهار. (منتهی الارب در ماده انف در ترجمه ٔ بُرَه). چوبی باشد که در بینی شتر کنند و ریسمان مهار را بدان بندند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا): جمل آنف، اشتری که بینیش درد کند از برس. (مهذب الاسماء). الخش، برس در بینی شتر کردن. (تاج المصادر بیهقی):
چون گسستی مهار و ببریدی
زود بینی به بینی اندر برس.
انوری.
|| مهار و آن ریسمانی است که در بینی گاو گذرانند. || مهمیز. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (ناظم الاطباء):
آنچه شیر از سروی اوست به بیم
و آنچه بینی شیر از اوست به برس.
سوزنی.

برس. [ب َ] (ع اِ) مهارت راهنما. (آنندراج) (منتهی الارب). و رجوع به بِرْس شود. مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. (ناظم الاطباء).

برس. [ب ِ] (ع اِ) پنبه یا پنبه مانندی است یا پنبه ٔ گیاه بردی و باین معنی بضم اول هم آمده است. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج).پنبه. ج، ابراس. (مهذب الاسماء). پنبه باشد که بعربی قطن خوانند و شحم الارض. (برهان) (آنندراج). لوئی. (یادداشت مؤلف). پیزر. (یادداشت مؤلف). و این کلمه شاید از پاپورس یونانی یا پیروس لاتینی باشد. (یادداشت مؤلف). || مهارت راهنما و بفتح اول هم آمده است. (منتهی الارب) (آنندراج). مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. (ناظم الاطباء). و رجوع به بَرْس شود.

برس. [ب ُ] (اِ) میوه و بار سرو کوهی. (برهان) (آنندراج). میوه ٔ سرو کوهی. (ناظم الاطباء). رجوع به ارس و رجوع به سرو کوهی شود.

برس. [ب ُ] (ع اِ) پنبه یا پنبه مانندی است یا پنبه ٔ گیاهی بردی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به برس [ب ِ] شود.

فرهنگ معین

(بَ) (اِ.) چوبی که در بینی شتر کنند.

ابزاری برای مرتب کردن موی سر، ماهوت پاکن، مسواک، قلم موی درشت. [خوانش: (بُ رُ) [فر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

چوبی که در بینی شتر می‌کنند و ریسمان را به آن می‌بندند، مهار، مهار شتر: چون گسستی مهار و ببریدی / زود بینی به بینی اندر برس (انوری: مجمع‌الفرس: برس)،

میوه سرو کوهی،

وسیله‌ای معمولاً پلاستیکی یا چوبی با صفحۀ تخت دسته‌دار و میله‌های باریک که برای مرتب کردن موها به کار می‌رود،
وسیله‌ای به همین شکل با تارهای متراکم که برای پاک کردن لباس‌ها به کار می‌رود،

حل جدول

ماهوت پاک کن

شانه سر

گویش مازندرانی

بیماری برص، لک های روی پوست

بفرست، روانه کن، نزدیک شو

فرهنگ فارسی هوشیار

مهار شتر مسواک مسواک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری